run into

/rʌn ˈɪntu//rʌn ˈɪntuː/

1- (اتفاقا) برخوردن به، ملاقات کردن 2- تصادم کردن با، خوردن به، زدن به

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to meet someone without planning to.

- I ran into my English teacher at the mall.
[ترجمه مهران] من به طور تصادفی معلم زبان انگلیسی ام را در پیاده رو دیدم
|
[ترجمه ستاره213] من به طور اتفاقی معلم زبان انگلیسی ام را در بازار دیدم.
|
[ترجمه My insta @ndemasoud.pv] من به طور ناگهانی معلم زبانم را در مرکز خرید دیدم.
|
[ترجمه میثاق] من به طور اتفاقی معلم زبانم را در مرکز خرید دیدم.
|
[ترجمه توحید] توی پاساژ چشمم به معلم انگلیسیم افتاد
|
[ترجمه Amy] من به طور اتفاقی معلم انگلیسی ام را در مرکز خرید دیدم
|
[ترجمه گوگل] با معلم انگلیسی ام در مرکز خرید برخورد کردم
[ترجمه ترگمان] من به سمت معلم انگلیسی در مرکز خرید رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. All rivers run into the sea.
[ترجمه Sarina] همه ی رودخانه ها به دریا میریزند
|
[ترجمه گوگل]همه رودها به دریا می ریزند
[ترجمه ترگمان]همه رودخانه ها به دریا می دوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Obstacles don't have to stop you. If you run into a wall, don't turn around and give up. Figure out how to climb it, go through it, or work around it. Michael Jordan
[ترجمه لعیا] لازم نیست موانع شما را متوقف کند. اگر به دیواری برخورد کردید، تسلیم نشده و برنگردید. پیدا کنید که چگونه از آن بالا بروید، از آن عبور کنید یا درباره اش کاری کنید. مایکل جوردن
|
[ترجمه علی] موانع نباید شما را متوقف کنند. اگر به دیوار برخورد کردید، برنگردید و تسلیم نشوید. نحوه بالا رفتن از آن، عبور از آن یا دور زدن آن را بیابید. مایکل جردن
|
[ترجمه گوگل]موانع نباید مانع شما شوند اگر به دیوار برخورد کردید، برنگردید و تسلیم نشوید نحوه بالا رفتن از آن، عبور از آن یا دور زدن آن را بیابید مایکل جردن
[ترجمه ترگمان]موانع نیازی به متوقف کردن شما ندارند اگر به دیوار بروید، دور نشوید و تسلیم نشوید نحوه بالا رفتن از آن، عبور از آن، یا کار کردن در اطراف آن را شکل دهید مایکل جوردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We've run into difficulties / difficulty with the new project.
[ترجمه گوگل]ما در پروژه جدید با مشکلات / مشکل مواجه شده ایم
[ترجمه ترگمان]ما با مشکلات \/ دشواری در پروژه جدید مواجه شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let me know if you run into any snags.
[ترجمه گوگل]اگر به مشکلی برخورد کردید به من اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]اگه مشکلی پیش اومد خبرم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The repairs will probably run into thousands of pounds.
[ترجمه گوگل]تعمیرات احتمالاً هزاران پوند خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این تعمیرات احتمالا به هزاران پوند می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ship has to run into the harbor when the sudden storm arises.
[ترجمه گوگل]وقتی طوفان ناگهانی به وجود می آید، کشتی باید به بندر بدود
[ترجمه ترگمان]کشتی باید وارد بندرگاه شود که طوفان ناگهان برقرار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The storm is coming. Run into the classroom!
[ترجمه گوگل]طوفان در راه است بدوید توی کلاس!
[ترجمه ترگمان] طوفان داره میاد برو توی کلاس!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The cost of repairing the damage could run into millions.
[ترجمه گوگل]هزینه ترمیم خسارت ممکن است به میلیون ها برسد
[ترجمه ترگمان]هزینه تعمیر خسارات ممکن است به میلیون ها برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They have run into trouble while designing the new machine.
[ترجمه گوگل]آنها هنگام طراحی دستگاه جدید با مشکل مواجه شده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها در هنگام طراحی ماشین جدید دچار مشکل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Under any of these scenarios, the company will run into debt.
[ترجمه گوگل]تحت هر یک از این سناریوها، شرکت دچار بدهی خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تحت هر یک از این سناریوها، شرکت مقروض خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My first act was to run into the waiting room.
[ترجمه گوگل]اولین اقدام من این بود که وارد اتاق انتظار شدم
[ترجمه ترگمان]اولین کاری که کردم این بود که وارد اتاق انتظار شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had the misfortune to run into a violent storm.
[ترجمه 🙂] ما بد شانسی آوردیم که در طوفانی سخت گرفتار شدیم
|
[ترجمه گوگل]ما این بدبختی را داشتیم که با یک طوفان سهمگین مواجه شدیم
[ترجمه ترگمان] ما بدشانسی آوردیم که به یه طوفان شدید حمله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The scheme has run into serious difficulties.
[ترجمه گوگل]این طرح با مشکلات جدی مواجه شده است
[ترجمه ترگمان]این طرح دچار مشکلات جدی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These two rivers run into each other.
[ترجمه گوگل]این دو رودخانه به یکدیگر می ریزند
[ترجمه ترگمان]این دو رودخانه به هم می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I let the water run into it and we watched as it foamed and bubbled.
[ترجمه گوگل]اجازه دادم آب در آن جاری شود و ما نگاه کردیم که چگونه کف می کند و حباب می کند
[ترجمه ترگمان]آب به درون آن دوید و ما آن را تماشا کردیم که کف بر لب داشت و می جوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] وارد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• collide with -; bump into, come up against -; meet someone by chance (e.g.: "i was walking around the mall yesterday and i ran into an old school friend whom i haven't seen in ten years")

پیشنهاد کاربران

to run into – to meet someone without meaning to meet that person; to meet
someone that one had not intended to meet
* His mother ran into his aunt when she went to the store, and the trip took longer
than she planned.
یکی از معانی run into , برخورد به وسیله نقلیه دیگر یا چیز دیگری مثل درخت یا نرده یا افراد و غیره با وسیله نقلیه خود است . مثال :
The bus driver had to make a sudden stop to avoid
. running into a group of children crossing the street
برخوردن به، اتفاقی دیدن و یا تصادفی ملاقات کردن؛
( هوای بد ) مواجه شدن با و یا وارد چیزی شدن؛
( مشکلات، خطر و غیره ) مواجه شدن با، روبه رو شدن با و یا گرفتار چیزی شدن؛
( مقداری معین ) بالغ بودن بر و یا رسیدن به؛
...
[مشاهده متن کامل]

( در مورد وسیله نقلیه ) خوردن به، اصابت کردن به، برخورد کردن با، زدن به و یا تصادف کردن با.

:These 5 are synonyms
Run into
Face
Confront
Encounter
Come across
Confront
Encounter
Face
رسیدن به ( مبلغ خاصی )
✅ ( از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره ) با هم تضاد داشتن
:Meaning
collide with someone or something
1 ) "he 💎ran into💎 a lamp post"
2 ) How do people in your culture show good manners towards others?
...
[مشاهده متن کامل]

Good manners can be shown in a wide range of acts in our culture. For example, when we 💎run into💎 people who are older than us like our parents, grandparents or our university lecturers, we say hi and bow our head to show our respect towards them. Additionally, when we talk to them, we use certain pronouns and words to indicate the age gap between that person and us. Another example is our tone when we speak. Raising the voice, scream or shout to others would leave the worst impression

ملاقات کردن
Unexpectedly encounters
Run into a problem
bad / difficult situation
run into a problem
1 - run into danger به خطر خوردن
2 - run into trouble به درد سرخوردن
3 - run into difficulties به مشکل خوردن
4 - run into a traffic jam به ترافیک خوردن
...
[مشاهده متن کامل]

To be into a difficult situation
to get into a difficult situation
to run into danger/trouble/difficulties
to bad or negative experience difficulties
1 - I ran into a traffic jam
2 - Our project ran into difficulties when we lost a sponsor.
3 - If you run into trouble, call me please

به صورت تصادفی کسی را دیدن.
= bump into
اتفاقی به کسی برخوردن
run / ran / run
. I kind of ran into him last night
دیشب اتفاقی دیدمش یا بهش برخوردم !
@لَنگویچ
I turned him down
یعنی:
من پیشنهاد او رو نپذیرفتم یا رد کردم
📚📚📚
If you run into trouble, call me please
اگر به مشکل خوردین به من تماس بگیرین
شرطی نوع صفر
رویارویی
شروع به تجربه کردن یک موقعیت دشوار یا ناخوشایند
Run into hundreds/thousands etc :
به دست آوردن چند ده هزار/چند صد هزار/ چند میلیون و . . . . .
معادل با gain یا earn
These rivers run into the seas and oceans
وارد شدن _ منتهی شدن
پریدن/دوئیدن/رفتن داخل ( آب و غیره )
They stripped naked and ran into the sea
اونا لخت مادرزاد شدن و پریدن تو آب دریا
روبرو شدن، برخوردن، مواجه شدن
به طور تصادفی کسی را دیدن
تلپاتی
Ran into the room
وارد اتاق شد
crash into sth
منتهی شدن
به طور تصادفی ملاقات کردن
Enter an area of bad weather while traveling
last week I ran into my chemistry teacher in the bookshop. I hadn't seen him in ages. he knew me right away and called me by my first name.
هفته پیش داخل کتابفروشی، با معلم شیمیم مواجه شدم. خیلی وقت بود او را ندیده بودم. او فورا منو شناخت و به اسم کوچیک صدایم زد.
گرفتار شدن به
مواجه شدن با
The business ran into financial difficulties almost immediately.
He ran into criticism after remarks he made in a television interview.

برخوردکردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس