run amuck

جمله های نمونه

1. In no minute did the sea run amuck.
[ترجمه گوگل]در هیچ لحظه ای دریا غوطه ور نشد
[ترجمه ترگمان]در عرض یک دقیقه دریا از کار افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The more they run amuck, the better for us.
[ترجمه گوگل]هر چه بیشتر غوغا کنند، برای ما بهتر است
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر دیوانه وار رفتار می کنند، برای ما بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We shall let the Rightists run amuck for a time and let them reach their climax.
[ترجمه گوگل]ما برای مدتی به راست گرایان اجازه می دهیم که به اوج خود برسند
[ترجمه ترگمان]ما اجازه خواهیم داد که the برای مدتی کنترل شود و به آن ها اجازه دهیم که به اوج خود برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let your imagination run amuck and create the world that you would wish to be in.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید تخیل شما غوغا کند و دنیایی را بسازید که دوست دارید در آن باشید
[ترجمه ترگمان]بگذارید تخیل شما از کنترل خارج شود و دنیایی را که می خواهید در آن زندگی کنید، ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The insane man was sent to an asylum so that he would not run amuck.
[ترجمه گوگل]این مرد دیوانه را به آسایشگاه فرستادند تا مبادا هول کند
[ترجمه ترگمان]این مرد دیوانه به تیمارستان فرستاده شد تا او را دیوانه نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Being parents, you should educate your son not to run amuck.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که پدر و مادر هستید، باید به پسرتان آموزش دهید که بدش بیاید
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر بودن باید به پسر خود آموزش دهید که از کنترل خارج نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• go wild; rush out in a state of madness or frenzy

پیشنهاد کاربران

Gain control of your mind rather than allow your mind to run amuck
از کنترل خارج شدن
Run amok
دیوانه وار فعالیت کردن
دیوانه شدن

بپرس