• : تعریف: a sale of miscellaneous new or used articles, usu. donated to raise funds for a charity, service organization, or the like. • مشابه: bazaar
جمله های نمونه
1. Every time a box came in for the rummage sale, I was downstairs with my flashlight.
[ترجمه AminGhaffar@enfatalk] هر بار جعبه ای برای حراجی خیریه می رسید ٬ من چراغ قوه بدست طبقه پایین بودم.
|
[ترجمه گوگل]هر بار که جعبه ای برای فروش کاوشگر وارد می شد، من با چراغ قوه در طبقه پایین بودم [ترجمه ترگمان]هر دفعه که یک جعبه برای فروش بالا می آمد، من با چراغ قوه در طبقه پایین بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Lord, the house looks like a rummage sale, yes.
[ترجمه گوگل]پروردگارا، خانه به نظر می رسد فروش کاوشگری، بله [ترجمه ترگمان]خدای من، خونه به نظر یه حراج بزرگ میاد، آره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The firm, decided to have a rummage sale to clear out the collection of old stock.
[ترجمه گوگل]این شرکت تصمیم گرفت برای پاک کردن کلکسیون سهام قدیمی، فروش کاوشگری داشته باشد [ترجمه ترگمان]شرکت تصمیم گرفت برای تمیز کردن مجموعه سهام قدیمی، یک فروش جستجو کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The town is hosting a fund-raising rummage sale for charity to build a shelter home for hobos .
[ترجمه گوگل]این شهر میزبان یک فروش جستجوی جمع آوری سرمایه برای خیریه برای ساختن یک سرپناه برای افراد هوسباز است [ترجمه ترگمان]این شهر میزبان یک صندوق جمع آوری زباله برای خیریه برای ایجاد سرپناه برای hobos است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Lord, the house look a like a rummage sale, yes.
[ترجمه گوگل]پروردگارا، خانه شبیه فروش کاوشگری است، بله [ترجمه ترگمان] خدای من، خونه مثل یه حراج بزرگ به نظر میاد، آره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The students are holding a rummage sale tomorrow to raise money for a schoolmate who meeds an operation.
[ترجمه گوگل]دانشآموزان فردا برای جمعآوری پول برای یکی از همکلاسیها که عمل جراحی را انجام میدهد، فروش کاوشگری برگزار میکنند [ترجمه ترگمان]دانش آموزان فردا برای جمع آوری پول برای a که عملیاتی را آغاز می کنند، یک فروش جستجو خواهند داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Their clothes might have come from discount stores or rummage sales.
[ترجمه گوگل]لباسهای آنها ممکن است از فروشگاههای تخفیفدار یا فروشهای زیر و رو شده باشد [ترجمه ترگمان]لباس های آن ها ممکن است از فروشگاه های تخفیف یا فروش جستجو شده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. "Ollie, love, " she called, "could you please give me a hand this box for the rummage sale?"
[ترجمه گوگل]او صدا زد: «اولی، عشق، میتوانی لطفاً این جعبه را برای فروش جستجو به من بدهی؟» [ترجمه ترگمان](اولی)گفت: \"(اولی)، لطفا لطفا این جعبه را برای اولین فروش به من بدهید؟\" \" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In Hall Seven of Hong Kong's Convention and Exhibition Center, table after table is stacked with strings of pearls, looking more like a rummage sale than a display of luxury and elegance.
[ترجمه گوگل]در سالن هفت مرکز همایشها و نمایشگاههای هنگکنگ، میز پشت میز با رشتههای مروارید انباشته شده است، که بیشتر شبیه یک فروش کلی به نظر میرسد تا نمایشی از تجمل و ظرافت [ترجمه ترگمان]در تالار ۷ تالار همایش و نمایشگاه هنگ کنگ، جدولی که پشت میز قرار دارد، با رشته هایی از مروارید به چشم می خورد که بیشتر شبیه به فروش زیر و رو به جستجو است تا نمایش تجمل و تجمل [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• sale of used items, second hand sale; informal sale of personal possessions usually held on one's premises; informal estate sale