معنی: حکم، تصمیم، حکمرانی، رایج، فرمانروامعانی دیگر: (دادگاه یا قاضی و غیره) حکم، رای، نظر، حاکمه، مصدر امور، حکومت کننده، غالب، خط کشی، فرمانروایی، متصدی
• : تعریف: a decision by an authority, as in a court of law. • مشابه: act, dictum, judgment, sentence, verdict
صفت ( adjective )
• (1)تعریف: governing; controlling. • مشابه: leading, master, sovereign
• (2)تعریف: pervasive or dominant.
جمله های نمونه
1. the ruling class
هیئت حاکمه،طبقه ی حاکم
2. the ruling class
هیات حاکمه
3. the ruling party
حزب مصدر کار
4. he lampooned the ruling class
او طبقه ی حاکمه را مورد انتقاد و تمسخر قرار داد.
5. according to the latest ruling of the court
طبق آخرین رای دادگاه
6. i respectfully take objection to your honor's ruling
با کمال احترام نسبت به آنچه که فرمودید مراتب اعتراض خود را تقدیم می دارم.
7. This ruling represents a victory for all women.
[ترجمه گوگل]این حکم یک پیروزی برای همه زنان است [ترجمه ترگمان]این حکم نشان دهنده یک پیروزی برای همه زنان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The Court of Appeal overturned the original ruling.
[ترجمه گوگل]دادگاه تجدیدنظر حکم اولیه را لغو کرد [ترجمه ترگمان]دادگاه استیناف حکم اصلی را لغو کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The two judges concurred on the ruling.
[ترجمه گوگل]دو قاضی با این حکم موافق بودند [ترجمه ترگمان]این دو قاضی با این حکم موافق بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The company intends to appeal against the ruling that it was negligent.
[ترجمه گوگل]این شرکت قصد دارد علیه این حکم که سهل انگاری کرده است تجدید نظر کند [ترجمه ترگمان]این شرکت قصد دارد علیه این حکم درخواست استیناف کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The radical group in the ruling party is becoming increasingly isolated.
[ترجمه گوگل]گروه رادیکال در حزب حاکم به طور فزاینده ای منزوی می شود [ترجمه ترگمان]گروه تندرو در حزب حاکم به طور فزاینده ای منزوی شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The judge cited a 1956 Supreme Court ruling in her decision.
[ترجمه گوگل]قاضی در تصمیم خود به حکم دادگاه عالی در سال 1956 استناد کرد [ترجمه ترگمان]قاضی به حکم دادگاه عالی در سال ۱۹۵۶ در تصمیمش اشاره کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The ruling overturned the court's earlier decision.
[ترجمه گوگل]این حکم تصمیم قبلی دادگاه را لغو کرد [ترجمه ترگمان]این حکم تصمیم قبلی دادگاه را منحل کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Goodwin tried to have the court ruling over-turned.
[ترجمه گوگل]گودوین سعی کرد حکم دادگاه را لغو کند [ترجمه ترگمان]فرد گودوین تلاش کرد تا حکم دادگاه را به طور کامل رد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The Communists are the ruling party at the moment.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر کمونیست ها حزب حاکم هستند [ترجمه ترگمان]کمونیست ها در حال حاضر حزب حاکم هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The eclipse of the ruling political party was inevitable.
[ترجمه علی] افول حزب سیاسی حاکم اجتناب ناپذیر بود
|
[ترجمه گوگل]کسوف حزب سیاسی حاکم اجتناب ناپذیر بود [ترجمه ترگمان]The حزب سیاسی حاکم اجتناب ناپذیر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The ruling was not fair to everyone.
[ترجمه گوگل]این حکم برای همه عادلانه نبود [ترجمه ترگمان]این حکم برای همه عادلانه نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The ruling should be applied retroactively.
[ترجمه گوگل]حکم ماسبق باید اعمال شود [ترجمه ترگمان]این حکم باید عطف به ماسبق شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[عمران و معماری] خط کشی [حقوق] حکم، تصمیم، رأی، نظر [ریاضیات] خط دار
انگلیسی به انگلیسی
• verdict, decree, something that has been determined controlling, governing; prevailing, predominant the ruling group of people in an organization or country is the group that controls its affairs. a ruling is an official decision made by a judge or a court. see also rule.
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی: حکم / رأی قضایی / تصمیم رسمی در زبان محاوره ای: تصمیم دادگاه، رأی قاضی، حکم رسمی، نظر نهایی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حقوقی – قضایی ) :** ... [مشاهده متن کامل]
تصمیم رسمی صادرشده توسط دادگاه یا قاضی درباره ی یک موضوع حقوقی یا پرونده مثال: The judge issued a ruling in favor of the defendant. قاضی حکمی به نفع متهم صادر کرد. 2. ** ( اداری – رسمی ) :** تصمیم یا دستور رسمی از سوی مقام دولتی یا سازمان اجرایی مثال: The agency’s ruling affects all future applications. حکم سازمان روی همه ی درخواست های آینده تأثیر می ذاره. 3. ** ( صفت – توصیفی ) :** برای اشاره به کسی یا نهادی که در حال حکومت یا اعمال قدرته مثال: The ruling party introduced new reforms. حزب حاکم اصلاحات جدیدی معرفی کرد. ________________________________________ 🔸 مترادف ها: judgment – decision – verdict – decree – determination – resolution
تصمیم/حکم قانوی یا حکومتی a decision an official decision, especially one made by a court A ruling is an official decision made by a judge or court an official decision made by somebody in a position of authority, especially a judge
اسم: حکم، تصمیم صفت: 1. متصدی، حکومت کننده 2. غالب، حاکم