ruddy

/ˈrədi//ˈrʌdi/

معنی: گلگون، گلچهره، قرمز رنگ، شنجرفی، سرخ کردن
معانی دیگر: سرخ رنگ، سرخ و سفید، لعل رخ، (انگلیس - عامیانه) محض، کامل، درست و حسابی، قرمز، سر  کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: ruddier, ruddiest
(1) تعریف: having a healthy-looking, rosy complexion.
مترادف: blooming, florid, flush, rosy, rubicund, sanguine
متضاد: ghastly, pale, waxen
مشابه: blushing, glowing, red, roseate

- His face is always ruddy when he comes back from a skiing trip.
[ترجمه گوگل] وقتی از سفر اسکی برمی گردد، صورتش همیشه گلگون است
[ترجمه ترگمان] وقتی از یک سفر اسکی بر می گردد، صورتش همیشه سرخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: reddish; rosy.
مترادف: flush, red, roseate, rosy, rufous, sanguine
مشابه: florid, ruby, russet, scarlet

- The children came in from playing in the snow with ruddy cheeks and wet mittens.
[ترجمه گوگل] بچه ها از برف بازی با گونه های گلگون و دستکش های خیس وارد شدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها از بازی کردن در برف با گونه های سرخ و دستکش های خیس وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ruddy spheres burdening the apple boughs
کره های سرخ فامی که بر شاخه های درخت سیب سنگینی می کرد

2. a ruddy complexion
رنگ و روی سرخ و سفید

3. a ruddy lie
دروغ محض

4. what's the ruddy matter?
چه مرگته ؟

5. What the ruddy hell are you doing?
[ترجمه گوگل]لعنتی داری چیکار میکنی؟
[ترجمه ترگمان]داری چه غلطی می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fire cast a ruddy glow over the room.
[ترجمه گوگل]آتش درخششی سرخ رنگ در اتاق پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]آتش بخاری اتاق را روشن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That young man has a ruddy face.
[ترجمه گوگل]آن مرد جوان صورت قرمزی دارد
[ترجمه ترگمان]این مرد جوان صورت سرخی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That hunter has a ruddy face because he is outdoors so much.
[ترجمه گوگل]آن شکارچی چهره سرخ‌رنگی دارد، زیرا خیلی در فضای باز است
[ترجمه ترگمان]آن شکارچی چهره ای گلگون دارد، چون او بسیار بیرون از خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I can't get the ruddy car to start!
[ترجمه گوگل]من نمی توانم ماشین گلگون را روشن کنم!
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم ماشین قرمز رو روشن کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I wish that ruddy dog would stop barking!
[ترجمه گوگل]ای کاش آن سگ سرخدار دیگر پارس نمی کرد!
[ترجمه ترگمان]ای کاش این سگ سرخ پارس می کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I work ruddy hard.
[ترجمه گوگل]من سخت کار می کنم
[ترجمه ترگمان]به شدت سرخ می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's a ruddy idiot.
[ترجمه گوگل]او یک احمق سرخوش است
[ترجمه ترگمان]اون یه احمقه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His pale cheeks had taken on a ruddy glow.
[ترجمه گوگل]گونه های رنگ پریده اش درخشش سرخی به خود گرفته بود
[ترجمه ترگمان]گونه هایش گلگون شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Courbet's bather, however, was a ruddy faced older woman, and she was washing rather than bathing.
[ترجمه گوگل]با این حال، حمام کننده کوربه، زنی مسن‌تر با صورت سرخ‌رنگ بود و به جای حمام کردن، در حال شستشو بود
[ترجمه ترگمان]با این حال یک زن سالخورده با چهره سرخ و سرخ چهره داشت، و داشت به جای آب تنی، شستشو می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We could see ruddy ducks bobbing about up close and kayakers.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانستیم اردک‌های سرخ‌رنگی را ببینیم که از نزدیک می‌چرخند و کایاک‌ران
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم اردک سرخ را ببینیم که نزدیک به هم بالا و پایین می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گلگون (صفت)
rosy, florid, ruddy, roseate, rose-colored, rose-coloured

گلچهره (صفت)
ruddy

قرمز رنگ (صفت)
ruddy

شنجرفی (صفت)
ruddy

سرخ کردن (فعل)
fry, roast, broil, saute, rose, make red, redden, ruddy, roast brown

انگلیسی به انگلیسی

• reddish, blushing, having a red coloring
something that is ruddy is reddish in colour; a literary word.

پیشنهاد کاربران

Ruddy /ˈrʌdɪ/ ( adv, adj - dier, - diest; intensifier ) – meaning: used as a euphemism for bloody; damned.
لعنتی؛ کوفتی؛ گُه؛ ملعون
Example 1: 👇
The ruddy thing wouldn’t work.
این چیز کوفتی کار نمی کنه
...
[مشاهده متن کامل]

Example 2: 👇
What the ruddy hell are you doing?
چه گُهی داری می خوری؟
Example 3: 👇
I can't get the ruddy car to start!
نمی تونم این ماشین ملعون رو راه بندازم.
Example 4: 👇
GILES ( enters from the archway up Right with a basket of logs. ) : The ruddy coke’s more than half stones. And the price . . . Hullo, is anything the matter?
* The Mousetrap - a play by Agatha Christie
جایلز ( از طاق نما به سمت راست با سبدی از کُنده ها وارد می شود ) : وزن زغال سنگ های لعنتی بیش از ۵. ۳ کیلو هست. و قیمت. . . درود ( خدای من ) ، چیزی شده [که ما خبر نداریم] ( یا مشکلی هست ) ؟
* متن انتخابی: از نمایشنامه ی #تله موش، # اثر آگاتا کریستی

ruddy
منابع• https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/english/ruddy_2
adjective
1 : having a healthy reddish color
◀️She has a ruddy face/complexion.
◀️ruddy cheeks
2 literary : red
◀️the ruddy surface of Mars
3 always used before a noun Brit, informal — used to make an angry or critical statement more forceful
...
[مشاهده متن کامل]

◀️The ruddy squirrels keep eating my birdseed!
◀️He's a ruddy fool!
adverb
Brit informal : very, extremely — used to make an angry or critical statement more forceful
◀️It's ruddy awful!
⬛ ruddy well
Brit informal — used before a verb to stress anger, annoyance, or disapproval
◀️I can ruddy well do as I like.
◀️ On the authority of Abu Raja al - U'taridi, Ibn Asakir records that "Umar was a man tall, stout, very bald, very ruddy with scanty hair on the cheeks, his moustaches large, and the ends thereof reddish"
قرمز طور - گلگون - سرخ

مایل به سرخ
ruddy complexion= reddish skin
سرخ و سفید
لپ سرخ

بپرس