صفت ( adjective )
حالات: ruddier, ruddiest
حالات: ruddier, ruddiest
• (1) تعریف: having a healthy-looking, rosy complexion.
• مترادف: blooming, florid, flush, rosy, rubicund, sanguine
• متضاد: ghastly, pale, waxen
• مشابه: blushing, glowing, red, roseate
• مترادف: blooming, florid, flush, rosy, rubicund, sanguine
• متضاد: ghastly, pale, waxen
• مشابه: blushing, glowing, red, roseate
- His face is always ruddy when he comes back from a skiing trip.
[ترجمه گوگل] وقتی از سفر اسکی برمی گردد، صورتش همیشه گلگون است
[ترجمه ترگمان] وقتی از یک سفر اسکی بر می گردد، صورتش همیشه سرخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی از یک سفر اسکی بر می گردد، صورتش همیشه سرخ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: reddish; rosy.
• مترادف: flush, red, roseate, rosy, rufous, sanguine
• مشابه: florid, ruby, russet, scarlet
• مترادف: flush, red, roseate, rosy, rufous, sanguine
• مشابه: florid, ruby, russet, scarlet
- The children came in from playing in the snow with ruddy cheeks and wet mittens.
[ترجمه گوگل] بچه ها از برف بازی با گونه های گلگون و دستکش های خیس وارد شدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها از بازی کردن در برف با گونه های سرخ و دستکش های خیس وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها از بازی کردن در برف با گونه های سرخ و دستکش های خیس وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید