اسم ( noun )
• (1) تعریف: worthless, discarded material or objects; garbage; trash.
• مترادف: dross, garbage, refuse, trash
• مشابه: junk, offal, rejection, waste
• مترادف: dross, garbage, refuse, trash
• مشابه: junk, offal, rejection, waste
- The rubbish is picked up once a week in our neighborhood.
[ترجمه Mani] هفته ای یک بار در محله ما زباله جمع آوری میشود|
[ترجمه گوگل] زباله ها هفته ای یک بار در محله ما جمع آوری می شود[ترجمه ترگمان] یه هفته ای یه بار تو محله ما زباله پیدا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: worthless or foolish talk or writing; nonsense.
• مترادف: balderdash, drivel, folderol, garbage, hogwash, malarkey, nonsense, twaddle
• مشابه: bilge, bunk, humbug, rot, stuff, trash
• مترادف: balderdash, drivel, folderol, garbage, hogwash, malarkey, nonsense, twaddle
• مشابه: bilge, bunk, humbug, rot, stuff, trash
- I don't believe a word of that rubbish!
[ترجمه Aty] من یک کلمه از اون مزخرفات را باور نمیکنم!|
[ترجمه گوگل] من یک کلمه از آن آشغال را باور نمی کنم![ترجمه ترگمان] من حتی یک کلمه از این مزخرفات را باور نمی کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: rubbishy (adj.)
مشتقات: rubbishy (adj.)
• : تعریف: nonsense; humbug.
• مترادف: rot
• مترادف: rot
- Rubbish! I don't believe a word of it.
[ترجمه ایراندخت] مزخرف! من یک کلمه هم ازش باور نمی کنم.|
[ترجمه گوگل] آشغال! من یک کلمه آن را باور نمی کنم[ترجمه ترگمان] مزخرف نگو! حرفش را باور نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید