• (2)تعریف: a reproduction of a raised or indented surface made by laying paper on it and rubbing the paper with charcoal or the like.
جمله های نمونه
1. rubbing two stones together produces sparks
به هم مالیدن دو سنگ جرقه تولید می کند.
2. she was rubbing her hands in glee
از شادی دست های خود را به هم می مالید.
3. a tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway
خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می شد،وارد سرسرا شد.
4. Rubbing this special cream into the insect bite will help to take away the worst of the pain.
[ترجمه گوگل]مالیدن این کرم مخصوص به محل نیش حشره به از بین بردن بدترین درد کمک می کند [ترجمه ترگمان]مالش دادن این کرم ویژه به گزش حشرات کمک می کند که بدترین درد را از خود دور کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. If you keep rubbing, the paint will come off.
[ترجمه گوگل]اگر به مالش ادامه دهید، رنگ جدا می شود [ترجمه ترگمان]اگر به مالیدن ادامه بدی، رنگ نقاشی از بین خواهد رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Animals had been rubbing against the trees.
[ترجمه آذر] حیوانات خود را به درختها مالیده بودند
|
[ترجمه گوگل]حیوانات به درختان مالیده بودند [ترجمه ترگمان]حیوانات در حال مالیدن به درختان بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She began rubbing out the pencilled marks in the margin.
[ترجمه گوگل]او شروع به مالیدن آثار مدادی در حاشیه کرد [ترجمه ترگمان]او شروع کرد به پاک کردن نشانه های مداد در حاشیه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. That door needs rubbing down before you paint it.
[ترجمه Somaye] اون در قبل از رنگ نیاز به سمباده کشی یا جلا دادن دارد
|
[ترجمه گوگل]آن در قبل از رنگ آمیزی نیاز به مالش دارد [ترجمه ترگمان] اون در باید قبل از اینکه نقاشی رو بکشی کنار بکشی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Max was rubbing his hands together with glee.
[ترجمه گوگل]مکس با خوشحالی دست هایش را به هم می مالید [ترجمه ترگمان]مکس با شادی دست هایش را به هم می مالید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Manufacturers are rubbing their hands with glee as they prepare to cash in.
[ترجمه گوگل]تولیدکنندگان در حالی که برای پول نقد آماده می شوند، دست های خود را با خوشحالی می مالند [ترجمه ترگمان]Manufacturers در حالی که خود را برای پول جمع می کنند، دست هایش را با شادی به هم می مالیدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She stood up, rubbing at her back.
[ترجمه گوگل]او ایستاد و به پشتش مالید [ترجمه ترگمان]او بلند شد و پشتش را به او مالید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The back of my shoe is rubbing.
[ترجمه گوگل]پشت کفشم ساییده می شود [ترجمه ترگمان] پشت کفشم is [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He kept rubbing his leg against mine.
[ترجمه گوگل]او مدام پایش را به پای من می مالید [ترجمه ترگمان]او پای خود را به من تکیه داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The wheel was rubbing on the mudguard.
[ترجمه گوگل]چرخ روی گلگیر می مالید [ترجمه ترگمان]چرخ ها روی the مالیده شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مالش مختصر (اسم)
rubbing
سایشی (صفت)
rubbing
تخصصی
[نساجی] مالش - مالش دادن - سایش
انگلیسی به انگلیسی
• impression made by laying a piece of paper over a surface and rubbing with a crayon or other drawing tool (art) a rubbing is a picture that you make by putting a piece of paper over a carved surface and rubbing wax or charcoal over it to obtain an impression.
پیشنهاد کاربران
rubbing the water from his hair with a towel. با حوله موهایش را خشک میکند ( موهایش را مختصر میمالد )