rub off on sb

پیشنهاد کاربران

His confidence rubbed off on me and I felt more optimistic.
تحت تاثیر رفتار یا نگرش کسی قرار گرفتن طوری که نگرش یا رفتار آن فرد در ما حس بشه یا دیده بشه یا به صورت ساده تر به ما سرایت کنه
به کسی سرایت کردن
Your laziness rubbed off on me
تنبلیت به من سرایت کرده

بپرس