rows

جمله های نمونه

1. orderly rows of houses
ردیف های منظم خانه

2. a lane between rows of machines in a factory
باریک راهی از میان ردیف ماشین آلات کارخانه

پیشنهاد کاربران

جنجال و مرافعه
زیر بغل اره ای
ردیف ها
بدون وقفه ، پشت سرم ، یکسره ، اجرا کردن , راندن
I spend a lot of time Walking the rows in big America car graveyards
من ساعتها قدم زدم بدون وقفه در قبرستان بزرگ ماشینها در آمریکا صرف کردم
ردیف

بپرس