اسم ( noun )
عبارات: a hard row to hoe, a long row to hoe
عبارات: a hard row to hoe, a long row to hoe
• (1) تعریف: things or people arranged approximately in a straight line.
• مترادف: file, line, queue, rank
• مترادف: file, line, queue, rank
- The chairs were placed very neatly in a row.
[ترجمه گوگل] صندلی ها خیلی مرتب در یک ردیف قرار گرفته بودند
[ترجمه ترگمان] صندلی ها را خیلی مرتب روی یک ردیف چیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صندلی ها را خیلی مرتب روی یک ردیف چیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I stand in the back row of the chorus.
[ترجمه گوگل] من در ردیف عقب گروه کر می ایستم
[ترجمه ترگمان] من در ردیف عقب گروه کر می ایستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من در ردیف عقب گروه کر می ایستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: seats so arranged in a theater, stadium, or the like.
• مترادف: tier
• مترادف: tier
- Our seats are in the third row of the balcony.
[ترجمه گوگل] صندلی های ما در ردیف سوم بالکن است
[ترجمه ترگمان] صندلی های ما توی ردیف سوم بالکن هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صندلی های ما توی ردیف سوم بالکن هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an unbroken succession over time.
- She sang at the festival for five years in a row.
[ترجمه Zeynab] اون پنج سال متوالی در فستیوال آواز خواند.|
[ترجمه گوگل] او پنج سال متوالی در این جشنواره آواز خواند[ترجمه ترگمان] او برای پنج سال در این جشنواره آواز خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rows, rowing, rowed
حالات: rows, rowing, rowed
• : تعریف: to set in a row.
• مترادف: line, rank
• مشابه: queue, range, sequence, string, tier
• مترادف: line, rank
• مشابه: queue, range, sequence, string, tier
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rows, rowing, rowed
حالات: rows, rowing, rowed
• (1) تعریف: to cause a boat to move forward by means of oars.
• مترادف: oar, paddle
• مشابه: pull, scull
• مترادف: oar, paddle
• مشابه: pull, scull
• (2) تعریف: to exercise on a rowing machine.
• مشابه: oar, scull
• مشابه: oar, scull
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to cause (a boat) to move forward by means of oars.
• مترادف: oar, paddle
• مشابه: pull, scull
• مترادف: oar, paddle
• مشابه: pull, scull
• (2) تعریف: to carry in a boat propelled by oars.
• مترادف: paddle
• مشابه: boat, canoe, oar
• مترادف: paddle
• مشابه: boat, canoe, oar
• (3) تعریف: to race against in a boat propelled by oars.
• مترادف: scull
• مترادف: scull
اسم ( noun )
مشتقات: rower (n.)
مشتقات: rower (n.)
• : تعریف: an outing or trip in a boat that is rowed.
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) a loud or quarrelsome dispute.
• مترادف: altercation, argument, bicker, conflict, fight, quarrel
• مشابه: affray, broil, feud, fuss, skirmish
• مترادف: altercation, argument, bicker, conflict, fight, quarrel
• مشابه: affray, broil, feud, fuss, skirmish
- Can't we discuss this in a civil manner and not get into a row about it?
[ترجمه گوگل] آیا نمی توان در این مورد به صورت مدنی بحث کرد و در مورد آن بحث و جدل نکرد؟
[ترجمه ترگمان] نمی توانیم در این باره با این موضوع بحث کنیم و در این مورد با هم دعوا نکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمی توانیم در این باره با این موضوع بحث کنیم و در این مورد با هم دعوا نکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: (chiefly British) to have a loud or quarrelsome dispute.
- They were rowing about money again last night.
[ترجمه محبوبه امیر] دیشب باز به خاطر پول بگو مگو می کردند|
[ترجمه گوگل] دیشب دوباره برای پول پارو می زدند[ترجمه ترگمان] دیشب به خاطر پول پارو می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید