routine

/ruːˈtiːn//ruːˈtiːn/

معنی: روال، جریان عادی، امر عادی، کار عادی، عادت جاری، روزمره
معانی دیگر: کار (یا فعالیت یا روش و غیره) روزانه، کار همیشگی، روال همیشگی، برنامه ی روزمره، روزمرگی، عادی، همیشگی، روالی، هماره، معمولی، راهواره، رویه، (نمایش) برنامه ی کوتاه، (رقص) ترتیب گام برداری، گام روال

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: standard or customary procedure or course of action.
مشابه: groove, habit, order, practice, procedure, swing, usual

- His habits interfered with the daily routine of the business.
[ترجمه گوگل] عادات او با روال روزمره تجارت تداخل داشت
[ترجمه ترگمان] عادات او در زندگی روزمره ما دخالت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an unvarying procedure or activity, often carried out without thought or interest.
مترادف: rote
مشابه: groove, habit, humdrum, practice

- workers who dislike routine
[ترجمه گوگل] کارگرانی که روال را دوست ندارند
[ترجمه ترگمان] کارگرانی که از روتین خود بدشان می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a set of electronic instructions for a series of computer operations, or the operations carried out under such instructions.
مشابه: rut

(4) تعریف: a set piece that is often or regularly performed by an entertainer such as a nightclub comedian.
مترادف: act
مشابه: sketch

(5) تعریف: a specific type of activity or behavior.
مترادف: number

- She does this not-guilty routine when someone criticizes her.
[ترجمه گوگل] وقتی کسی از او انتقاد می کند، این روال بی گناه را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان] اون این کار رو انجام نمیده وقتی کسی اونو استخدام می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: routinely (adv.)
(1) تعریف: in accordance with customary or standard procedure.
مترادف: customary, regular, standard
مشابه: accepted, accustomed, average, conventional, everyday, habitual, normal, ordinary, stock, typical, usual

- routine precautions against fire
[ترجمه گوگل] اقدامات پیشگیرانه در برابر آتش سوزی
[ترجمه ترگمان] اقدامات احتیاطی روتین علیه آتش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the nature of routine; unvarying or ordinary; requiring little thought.
مترادف: commonplace, everyday, humdrum, ordinary, regular, typical, usual, workaday
مشابه: accustomed, average, habitual, monotonous, mundane, normal, plain, quotidian

جمله های نمونه

1. routine office work
کارهای روزمره ی اداره

2. a routine eye examination
یک معاینه ی عادی چشم

3. interface routine
(کامپیوتر) روال هم کنشگر

4. my everyday routine
کارهای روزانه ی من

5. she dislikes routine
او از روزمرگی بدش می آید.

6. to establish a routine
جریان عادی (روال) برقرار کردن

7. The players had to change their daily routine and lifestyle.
[ترجمه گوگل]بازیکنان باید روال روزانه و سبک زندگی خود را تغییر می دادند
[ترجمه ترگمان]بازیکنان مجبور بودند روتین روزمره و سبک زندگی خود را تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Routine maintenance of the garden consists of keeping weeds under control.
[ترجمه گوگل]نگهداری معمول باغ شامل کنترل علف های هرز است
[ترجمه ترگمان]تعمیر و نگهداری روتین این باغ شامل نگهداری علف های هرز تحت کنترل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His routine work is to rub the coal through a sieve.
[ترجمه گوگل]کار معمول او مالیدن زغال سنگ از طریق غربال است
[ترجمه ترگمان]کار روتین او این است که زغال سنگ را از طریق غربال rub
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You will need to have a routine biannual examination.
[ترجمه گوگل]شما باید یک معاینه معمولی دوسالانه داشته باشید
[ترجمه ترگمان] تو باید یه آزمایش معمول رو تکرار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The security men changed their usual routine and collected the money at a different time.
[ترجمه گوگل]مردان امنیتی روال معمول خود را تغییر دادند و پول را در زمان دیگری جمع آوری کردند
[ترجمه ترگمان]افراد امنیتی روال معمول خود را تغییر دادند و پول را در زمان دیگری جمع کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was little deviation from his usual routine.
[ترجمه گوگل]انحراف کمی از روال معمول او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]هیچ انحراف از روال معمول او وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Will you go to the routine meeting instead of me?
[ترجمه گوگل]آیا به جای من به جلسه معمولی می روید؟
[ترجمه ترگمان]به جای من به جلسه routine میری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A routine scan revealed abnormalities in the fetus.
[ترجمه گوگل]یک اسکن معمولی ناهنجاری هایی را در جنین نشان داد
[ترجمه ترگمان]یک اسکن معمولی، ناهنجاری هایی را در جنین نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The problem was discovered during routine monitoring.
[ترجمه گوگل]این مشکل در طول نظارت معمول کشف شد
[ترجمه ترگمان]این مشکل در حین نظارت روتین به دست آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. John's departure had upset their daily routine .
[ترجمه گوگل]رفتن جان، روال روزمره آنها را به هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]رفتن جان باعث ناراحتی روزمره آن ها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I abhor the dull routine of existence.
[ترجمه گوگل]من از روال کسل کننده وجود بیزارم
[ترجمه ترگمان]از روال یکنواختی زندگی بیزارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I've got a lot of routine paperwork to get through.
[ترجمه گوگل]من کارهای معمولی زیادی برای انجام دادن دارم
[ترجمه ترگمان]کاره ای اداری زیادی دارم که باید انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روال (اسم)
routine, rubric, zeitgeist

جریان عادی (اسم)
routine

امر عادی (اسم)
routine

کار عادی (اسم)
routine

عادت جاری (اسم)
routine

روزمره (صفت)
quotidian, routine

تخصصی

[حسابداری] تکراری
[کامپیوتر] امر عادی ؛ روال
[برق و الکترونیک] روال مجموعه ای از دستورالعملهای منظم شده به ترتیب مناسب باری انجام عملیات مطلوب در کامپیوتر، مانند حل کردن یک مسئله ریاضی .
[زمین شناسی] روال - توالی از دستورهای رایانه ای برای بدست آوردن یک عمل تعریف شده یا محدود. مثلاً زیرگروهی از یک برنامه رایانه ای.

انگلیسی به انگلیسی

• commonplace activity, everyday task; habit, custom, practice; procedure that is always the same; part of a computer program containing instructions for a particular task (computers)
commonplace, ordinary, usual; customary, habitual
routine activities are done regularly as a normal part of your job, rather than for a special reason.
a routine is the set of things that is usually done in a particular way, so that tasks can be organized more efficiently or productively.

پیشنهاد کاربران

منظم، هماهنگ.
واگذاری مجدد
ممنون از نکته سنجیت "سعید امدادی" جان؛
به صورت کلی درسته اما با کمی اغماض میشه اون رو هم به عنوان ritual در نظر گرفت:
Rituals are repetitive behaviors that communicate sacred symbols to members of a social group. A social ritual that is ubiquitous in our modern context would be the celebration of birthdays, the annual celebration of the day an individual was born.
...
[مشاهده متن کامل]

البته من به عنوان مثال عرض کردم و در مثال مناقشه نیست و توضیح شما درباره این واژه کامل هست.
با تشکر

Shayan عزیز،
سلام، جسارت می کنم ولی:
Ritual به تولد و اینجور چیزها اطلاق نمی شود, بیشتر به
۱ - اعمال ثابت در مراسم ملی جوامع یا مناسک مذهبی از قبیل حج و عید فطر و یا سایر اعیاد و مناسبت ها اطلاق می شود که هر ساله تکرار می شوند و بین یکسری جوامع و کشورها نیز مشترک است.
...
[مشاهده متن کامل]

the sacred Islamic ritual of washing the dead
اعمال مذهبی شستن میت در اسلام
۲ - کارهای ثابت یک فرد در طول روز، میشود آن را �این کار هر روزمه که. . . . � فرض کرد،
Coffee and the newspaper are part of my morning ritual.
قهوه و روزنامه بخشی از کار هرروز صبح منه

تفاوت routine و ritual:
routine کارهای تکراری ای هستن که باید انجام بشن مثه مسواک زدن و مرتب کردن تخت
اما
ritual کارهای تکراری ای هستن که با هدف خاصی انجام میشن مثه تولد گرفتن.
منظم و مرتب routine immunizationایمنی سازی با واکسیناسیون به صورت منظم و مرتب و پیوسته
routine ( adj, n ) ( ruˈtin ) =done or happening as a normal part of a particular job, situation, or process, e. g. The fault was discovered during a routine check. routinely ( adv )
routine
ارجحیت عادی
فعالیت های روزمره
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : routine
✅️ صفت ( adjective ) : routine
✅️ قید ( adverb ) : routinely
روال معمول
normal and usual
تکراری
a routine means doing certain things often and in the same way
روال ( روتین ) یعنی کارهای مشخصی را مکرر و به شیوه ای یکسان انجام دهیم.
کار های روزمره
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎
روتین
روزمره
روال عادی
1. Every morning, regardless of season, Albert had taken his routine skinny - dip in the lake.
هر روز صبح ، فارغ از فصل ، آلبرت طبق روال عادی خود در دریاچه لخت شنا می کرد.
2. Especially at things that break up the daily routine.
...
[مشاهده متن کامل]

به خصوص در مواردی که برنامه روزمره را از بین می برد.
3. The advances in robotics and machine learning and transforming the way we work, automating routine tasks in many occupations while augmenting and amplifying human labor in others.
پیشرفت در زمینه رباتیک و یادگیری ماشینی و تغییر شکل کار ما ، انجام کارهای معمول در بسیاری از مشاغل ضمن افزایش و تقویت نیروی انسانی در سایر مشاغل.
4. If you help him to establish and maintain a routine of regular Bible reading, this habit will benefit him long after he is baptized.
اگر به او کمک کنید تا یک عادت روزمره خواندن کتاب مقدس را برقرار و حفظ کند ، این عادت مدت ها پس از تعمید به سود او خواهد بود.
Routine ( اسم ) = روال عادی، عادت جاری
Routine ( صفت ) = روزمره، معمول

متداول
روزمره، معمولی، عادی
روزمره
صفت. متناوب
کار های روزمره
روزمر. کار هر روز
هر روزه
[کار، برنامه، روال، روند]
یکنواخت
عادت
روال، همیشگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس