rounded

/ˈraʊndəd//ˈraʊndɪd/

معنی: تمام، تمام شده، پر، مستدیر، گرد شده، بصورت عدد صحیح، شفاف شده
معانی دیگر: (معمولا در ترکیب) فرهیخته، پخته، پیشرفته، گرد (شده)، مدور (شده)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: roundedness (n.)
(1) تعریف: having a curved shape; made round.
متضاد: angular
مشابه: chubby, circular, convex, curved, rotund, round

(2) تعریف: finished; completed.

جمله های نمونه

1. rounded periods
جملات کامل و زیبا

2. i rounded the island in a small boat
در یک قایق کوچک جزیره را دور زدم.

3. i rounded the street corner
گوشه ی خیابان را پیمودم.

4. she rounded her lips and tried to whistle
او لب های خود را گرد کرد و کوشید سوت بزند.

5. we rounded out the party with a "happy birthday" song
مهمانی را با سرود ((تولدت مبارک)) ختم کردیم.

6. our talks rounded into a plan
صحبت های ما به نقشه ای انجامید.

7. the runners rounded the racecourse three times
دوندگان سه بار میدان مسابقه را دور زدند.

8. He rounded the clay into a sphere.
[ترجمه گوگل]او خاک رس را به شکل یک کره گرد کرد
[ترجمه ترگمان]او خاک رس را به کره تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The cowboys rounded the cattle up.
[ترجمه گوگل]گاوچران گاوها را جمع کردند
[ترجمه ترگمان]کابوی ها گاوها را جمع و جور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She rounded upon him in the office,charging him with telling lies about her.
[ترجمه گوگل]او را در دفتر دور زد و او را متهم به دروغ گفتن در مورد او کرد
[ترجمه ترگمان]او را در دفتر جمع کرد و او را با دروغ گفتن به خود متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Smooth rounded corners make cleaning easier.
[ترجمه گوگل]گوشه های گرد صاف تمیز کردن را آسان تر می کند
[ترجمه ترگمان]گوشه های گرد و صاف تمیز کردن را آسان تر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I rounded off the corners with sandpaper.
[ترجمه گوگل]گوشه ها را با سمباده گرد کردم
[ترجمه ترگمان]من با کاغذ سمباده گوشه و کنار کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police rounded up a number of suspects.
[ترجمه گوگل]پلیس تعدادی مظنون را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس تعدادی از مظنونین را دستگیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He rounded off the sharp corners of the table with a piece of sandpaper.
[ترجمه گوگل]گوشه های تیز میز را با یک تکه سنباده گرد کرد
[ترجمه ترگمان]با یک تکه کاغذ سمباده گوشه میز را دور زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The performance was rounded off with a one - act play .
[ترجمه گوگل]اجرا با یک نمایشنامه یک پرده به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]نمایش با یک نمایش یک عمل گرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The storms had abated by the time they rounded Cape Horn.
[ترجمه گوگل]طوفان ها تا زمانی که کیپ هورن را دور زدند کاهش یافته بود
[ترجمه ترگمان]طوفان ها تا زمانی که دماغه هورن را گرد کرده بودند فروکش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمام (صفت)
main, full, complete, thorough, out-and-out, through, all, whole, entire, rounded, thru, full-blown, integral

تمام شده (صفت)
through, all-over, defunct, extinct, rounded, thru

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

مستدیر (صفت)
rounded, circular, spherical, orbicular

گرد شده (صفت)
rounded

بصورت عدد صحیح (صفت)
rounded

شفاف شده (صفت)
rounded

تخصصی

[عمران و معماری] مدور
[زمین شناسی] گرد شده، مدور - گرد یا خمیده در شکل. بالاخص، به یک ذره رسوبی گویند که گوشه های اصلی آن به خمش های وسیعی گرد شده و سطوح اولیه آن تقریباً بطور کامل توسط سایش از بین رفته اند (با وجود اینکه بعضی از سطوح نسبتاً صاف ممکن است وجود داشته باشد)، مانند ریگی با مقدار گردشدگی بین 40/0 و 60/0 (نقطه میانی در 500/0) و چند (5-0) گوشه ثانویه شدیداً ساییده شده ای که در گردی 60/0 حذف می شوند. (پتی جان 1957، ص59). شکل اولیه به راحتی قابل مشاهده است. همچنین که رده گردشدگی که حاوی ذرات گرد شده است.

انگلیسی به انگلیسی

• circular, ring-shaped, round
something that is rounded is curved rather than pointed or sharp.

پیشنهاد کاربران

Test soft skills because they indicate how rounded candidates are.
منبع: https://www. testgorilla. com/blog/soft - skills - software - developer/
پخته، فرهیخته
مهارت های نرم داوطلبان را آزمایش کنید زیرا نشان می دهد که چه قدر فرهیخته یا پخته هستند.
صیقل یافته
تمام عیار
( در ادبیات داستانی و سینما ) شخصیت سه بعدی، شخصیت پرداخت شده ( وارونه شخصیت تخت و دوبعدی )
گِرد هیکل
کامل
rounded understanding
درک کامل
● گرد، دایره ای
● گسترده، دارای رنج وسیعی از انواع مختلف چیزی
ساییده شده
This can make you more rounded as aperson
این میتونه شما را پخته تر کنه به عنوان یک فرد.
پخته، کامل معنی میده
گردگوشه ( برای خاک و سنگدانه درمهندسی ژئوتکنیک و مکانیک خاک )
رُندشده
خوش هیکل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس