round the corner

جمله های نمونه

1. She came hurtling round the corner and cannoned straight into me.
[ترجمه M] همین نزدیکی ها
|
[ترجمه گوگل]او به سرعت به گوشه ای آمد و مستقیماً به سمت من شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]او به طرف من آمد و مستقیم به طرف من آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Be careful round the corner,the road inclines steeply to the left.
[ترجمه حسن] همین نزدیکی
|
[ترجمه گوگل]در گوشه گوشه مراقب باشید، جاده شیب تند به سمت چپ دارد
[ترجمه ترگمان]حواست را جمع کن، جاده به سمت چپ شیب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The thief whipped round the corner and escaped.
[ترجمه گوگل]دزد به گوشه ای شلاق زد و فرار کرد
[ترجمه ترگمان]دزد به گوشه ای پناه برد و فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The boy disappeared round the corner.
[ترجمه گوگل]پسر در گوشه ای ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]پسر در گوشه اتاق ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I switched off the engine and coasted round the corner.
[ترجمه گوگل]موتور را خاموش کردم و به گوشه ای رفتم
[ترجمه ترگمان]موتور را خاموش کردم و در پیچ جاده را تا مل کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All of a sudden, a car came hurtling round the corner.
[ترجمه گوگل]یکدفعه ماشینی از گوشه دور زد
[ترجمه ترگمان]ناگهان یک ماشین در پیچ به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I saw the car's nose appear round the corner.
[ترجمه گوگل]دیدم دماغه ماشین در گوشه و کنار ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]بینی اتومبیل را دیدم که در گوشه اتاق ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In running round the corner, he collided with another man.
[ترجمه گوگل]در حال دویدن دور گوشه، با مرد دیگری برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]او با یک مرد دیگر برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He came round the corner blindingly fast.
[ترجمه گوگل]او با سرعت کورکورانه به گوشه ای رسید
[ترجمه ترگمان]هری به سرعت از گوشه اتاق بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As the car swung round the corner, she held on to the grab handle to steady herself.
[ترجمه گوگل]همانطور که ماشین به گوشه می چرخید، او دستگیره را نگه داشت تا خودش را ثابت نگه دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی اتومبیل دور پیچ چرخید، دستگیره را گرفت تا تعادلش را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's a concealed entrance just round the corner.
[ترجمه گوگل]یک ورودی مخفی همین گوشه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همین جا یک ورودی مخفی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He ran round the corner and bumped into an old lady.
[ترجمه گوگل]دور گوشه دوید و با پیرزنی برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]به گوشه ای دوید و به پیرزن برخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jess came flying round the corner and banged straight into me.
[ترجمه گوگل]جس در حال پرواز به گوشه ای آمد و مستقیم به من کوبید
[ترجمه ترگمان]جس از گوشه ای به پرواز درآمد و مستقیما به من ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A car came speeding round the corner, and the next thing I knew I was lying on the ground.
[ترجمه گوگل]ماشینی با سرعت از گوشه بیرون آمد و چیز بعدی که فهمیدم روی زمین دراز کشیده بودم
[ترجمه ترگمان]ماشین به سرعت از پیچ گذشت و چیز بعدی که فهمیدم روی زمین دراز کشیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We saw the tail of the procession disappearing round the corner.
[ترجمه گوگل]دیدیم که دم موکب در گوشه و کنار ناپدید می شود
[ترجمه ترگمان]دنباله دسته را دیدیم که در گوشه و کنار در حال ناپدید شدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• around the corner, just beyond the corner

پیشنهاد کاربران

۱. در نزدیکی: به معنای در محدوده نزدیک یا در فاصله کمی از مکان فعلی.
۲. نزدیک: به معنای در مسافت کوتاهی؛ در اطراف یا در نزدیکی مکان فعلی.
۳. به زودی: به معنای در آینده نزدیک؛ در زمان نه چندان دور؛ به زودی.
...
[مشاهده متن کامل]

۴. در حال نزدیک شدن: به معنای در حال پیشرفت و نزدیک شدن به چیزی؛ در حال نزدیک شدن به وقوع یا رخداد چیزی.

Round the corner
Around the corner
۱. همون نزدیکیا / دورو برا / کنارا، ( تقریبا ) سر نبش
۲. در شرف وقوع، قریب الوقوع
there's a chemist around the corner
یک شیمیدان همون نزدیکیا / دورو برا هست.
...
[مشاهده متن کامل]

the commander was claiming that peace was just around the corner.
فرمانده ادعا می کرد ( مدعی بود ) که صلح نزدیک است.

همین نزدیکی ها، همین اطراف
نبش . . . همین دور و اطراف
نبش. . . . همین دور اطراف
همین گوشه
همان اطراف
نزدیک مکان، سر نبش

همین نزدیکی ها
همون گوشه کنارا
دوروبرا
همین نزدیکی ها، سرنبش
سر دونبش
همین دوروبر
در همین چهار راه
همین نزدیکیا
همون نزدیکیا
همین ورا
سر نبش
معادل آمریکایی این کلمه اینه around the corner
سر نبش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس