rotation

/roʊˈteɪʃn̩//rəʊˈteɪʃn̩/

معنی: دوران، چرخش، گردش بدور
معانی دیگر: گردش (به دور خود)، حرکت وضعی، تناوب، پستایش، گاهواری، نوبت، چرخه، رجوع شود به: revolution

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: rotational (adj.)
(1) تعریف: the act of turning on or around an axis.
مشابه: pitch, revolution, roll, spin, turn, twist, wind

(2) تعریف: one cycle of circular movement around an axis; revolution.
مشابه: revolution, turn

(3) تعریف: progress according to a cycle of succeeding events.

(4) تعریف: a pool game in which the balls are played in numerical succession.

جمله های نمونه

1. the rotation of a shaft
چرخش میله

2. the rotation of the earth around the sun
گردش زمین به دور خورشید

3. the rotation of the head on the neck
چرخش سر بر گردن

4. in rotation
نوبتی،به تناوب،پستایشی،به ترتیب

5. the diurnal rotation of the heavens
چرخش روزگانی افلاک

6. the reversal of rotation
وارونسازی چرخش

7. he does everything in rotation
او همه ی کارها را به نوبت انجام می دهد.

8. they agreed on a rotation of chairmanship
آنها توافق کردند که ریاست نوبتی باشد.

9. The rotation included two rookies, Hernandez and Saunders.
[ترجمه گوگل]این چرخش شامل دو بازیکن تازه کار، هرناندز و ساندرز بود
[ترجمه ترگمان]این چرخش شامل دو rookies، هرناندز و ساندرز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cross-training is a vital part of job rotation.
[ترجمه گوگل]آموزش متقابل بخش مهمی از چرخش شغلی است
[ترجمه ترگمان]آموزش متقابل بخش مهمی از چرخش شغلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wheat, maize and sugar beet are planted in rotation.
[ترجمه باذوق] گندم، ذرت و چغندرقند به تناوب کشت میشوند
|
[ترجمه گوگل]گندم، ذرت و چغندرقند به صورت تناوب کاشته می شوند
[ترجمه ترگمان]گندم، ذرت و چغندر قند در چرخش کار گذاشته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the first system the rotation of the mouse's wheels or ball bearing are transferred to rollers.
[ترجمه گوگل]در سیستم اول چرخش چرخ های ماوس یا بلبرینگ به غلتک ها منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]در سیستم اول چرخش چرخ های موش و یا حامل توپ به rollers انتقال داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The slow, retrograde axial rotation of Venus is a puzzle to which I shall return in section
[ترجمه گوگل]چرخش محوری آهسته و رتروگراد زهره پازلی است که در بخش به آن باز خواهم گشت
[ترجمه ترگمان]چرخش محوری حرکت چرخش زهره معمایی است که در آن باید به بخش خود باز گردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dumb-bell curls should always involve rotation of the dumbbells.
[ترجمه گوگل]فرهای دمبل همیشه باید شامل چرخش دمبل ها باشد
[ترجمه ترگمان]حلقه های زنگ - زنگ همیشه باید شامل چرخش of باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Job rotation also facilitates this learning.
[ترجمه گوگل]چرخش شغلی نیز این یادگیری را تسهیل می کند
[ترجمه ترگمان]چرخش کار نیز این یادگیری را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. When possible, a system of internal rotation of staff covering the 24-hour period is desirable.
[ترجمه گوگل]در صورت امکان، سیستم چرخش داخلی کارکنان که دوره 24 ساعته را پوشش می دهد، مطلوب است
[ترجمه ترگمان]در صورت امکان، یک سیستم چرخش داخلی پرسنل که دوره ۲۴ ساعته را پوشش می دهد مطلوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The Director who retires by rotation is Mr F. Cox who, being eligible, offers himself for re-election.
[ترجمه گوگل]مدیری که به صورت نوبتی بازنشسته می شود، آقای F Cox است که با واجد شرایط بودن، خود را برای انتخاب مجدد پیشنهاد می کند
[ترجمه ترگمان]مدیر که با چرخش کناره گیری می کند، آقای اف کاکس که واجد شرایط است، خود را برای انتخاب مجدد پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوران (اسم)
era, circulation, revolution, race, season, rotation, vertigo

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

گردش بدور (اسم)
rotation

تخصصی

[حسابداری] جابه جائی
[شیمی] چرخش
[عمران و معماری] دوران - گردش - چرخش - چرخه
[کامپیوتر] چرخش
[برق و الکترونیک] چرخش، دوران
[فوتبال] چرخش
[نساجی] گردش - دوران - چرخش
[ریاضیات] دوران

انگلیسی به انگلیسی

• revolution, one full turn; one full spin; instance of revolving or spinning; set order in which events take place

پیشنهاد کاربران

حول محور بودن ، چرخ دورانی ، دور خود گشتن ، ( در اصطلاح زبانی به کسی که در زندگی در جا میزند و زندگی اش پیشرفتی ندارد هم میگویند :
My life has a steady rotation and I hit the spot
مداومت لبخند تو قدرت چرخش زندگی من است
Your smile Rotation are my power rotation's life
۱. چرخش. گردش. دوران ۲. دور. نوبت. گشت
مثال:
the rotation of the head on the neck.
چرخش سر بر روی گردن.
چرخش، دوران، گردش به دور، حرکت وضعی، چرخه، گرداندن، تعویض، علوم مهندسی: روتاسیون، کامپیوتر: چرخش، معماری: گردش، شیمی: چرخش، روانشناسی: چرخش، نجوم: حرکت وضعی، بازرگانی: دوری، ورزش: دوران، چرخش بازیگران
...
[مشاهده متن کامل]
والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن، علوم هوایی: گردش، علوم نظامی: گردش، تعویض یگانها، گردش مشاغل، تعویض نوبتی یگانها یا افراد، تعویض محل، علوم دریایی: حرکت وضعی

مقطع
نوبت کاری، شیفت کاری هم معنی میدهد.
rotation ( فیزیک )
واژه مصوب: چرخش 2
تعریف: حرکت جسم حول یک محور داخلی ثابت یا متحرک|||متـ . دَوَران
نوبت هم معنا میده مثلا آگهی های استخدامی میگن
Rotation :
58 days on board
28 days off board
چرخش , دوران
# The speed of rotation
# The rotation of the wheels
# The daily rotation of the earth on its axis
# Each member is chair for six months in rotation
چرخش حول محور خود مفصل
گردش
چرخیدن. چرخش. دوران دادن
دوران
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس