فرآیند یا حالت داشتن ریشه، یا گسترش ریشه ها در خاک مثال: The rootage of the tree spread deep into the earth. ریشه های درخت عمیقاً در خاک گسترش پیدا کردن. 2. ( ادبی – استعاری ) : اشاره به منشأ، بنیاد، یا ریشه های فکری، فرهنگی، یا تاریخی یک چیز مثال: Her poetry reveals a deep rootage in Persian mysticism. شعرش ریشه های عمیقی در عرفان ایرانی داره. 3. ( فرهنگی – هویتی ) : بیان تعلق یا پیوند با یک فرهنگ، قوم، یا سنت خاص مثال: He takes pride in his African rootage. به ریشه های آفریقایی خودش افتخار می کنه. ________________________________________ 🔸 مترادف ها: origin – roots – foundation – ancestry – source – heritage – grounding ________________________________________ 🔸 نکته ی فرهنگی و اضافی: در زبان انگلیسی، "rootage" بیشتر در متون ادبی یا فلسفی دیده می شه و بار معنایی عمیق تری نسبت به "roots" داره. در زمینه های فرهنگی، �ریشه های هویتی� یا �بنیاد فرهنگی� هم کاربرد داره.