roomful

/ˈruːmˌfʊl//ˈruːmfʊl/

معنی: بقدر یک اتاق پر
معانی دیگر: به اندازه ی یک اتاق، یک اتاق پر، جادار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: roomfuls
• : تعریف: the amount or number that a room can hold.

جمله های نمونه

1. a roomful of men
یک اتاق پر از مرد

2. He stood up before a whole roomful of people, and asked her to marry him.
[ترجمه گوگل]او در برابر یک اتاق پر از مردم ایستاد و از او خواست که با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]او در اتاق پر از مردم ایستاد و از او خواست که با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. a roomful of people/guests/boxes/etc.
[ترجمه گوگل]اتاقی مملو از افراد/مهمان/جعبه/و غیره
[ترجمه ترگمان]یک اتاق پر از افراد \/ مهمان \/ جعبه \/ و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He announced his resignation to a roomful of reporters.
[ترجمه گوگل]او در جمع خبرنگاران استعفای خود را اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]او استعفای خود را به یک اتاق پر از خبرنگاران اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was like a teacher disciplining a roomful of second-year pupils.
[ترجمه گوگل]مثل معلمی بود که اتاقی پر از دانش‌آموزان سال دوم را تنبیه می‌کرد
[ترجمه ترگمان]مثل معلمی بود که دانش آموزان سال دوم را منظم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A whole roomful of precious stones.
[ترجمه گوگل]یک اتاق کامل از سنگ های قیمتی
[ترجمه ترگمان]یه اتاق پر از سنگ های قیمتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Years ago, I was standing before a large roomful of our most successful distributors at a conference in Rio.
[ترجمه گوگل]سال‌ها پیش، من در مقابل اتاق بزرگی از موفق‌ترین توزیع‌کنندگانمان در کنفرانسی در ریو ایستاده بودم
[ترجمه ترگمان]سال ها پیش، من در یک کنفرانس پر از موفق ترین توزیع کنندگان ما در کنفرانسی در ریو ایستاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was a kid managing a roomful of people with five times my experience.
[ترجمه گوگل]من بچه ای بودم که اتاقی مملو از مردم را با تجربه ای پنج برابر مدیریت می کردم
[ترجمه ترگمان]من بچه بودم که یه اتاق پر از آدما رو با پنج بار تجربه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Displays suitable for a roomful of people are less advanced.
[ترجمه گوگل]نمایشگرهای مناسب برای یک اتاق پر از افراد کمتر پیشرفته هستند
[ترجمه ترگمان]نمایش ها مناسب برای یک اتاق پر از مردم کم تر پیشرفت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had found it difficult to teach a roomful of students who ranged from rank beginners to professional level.
[ترجمه گوگل]برای او آموزش دادن به اتاقی پر از دانش‌آموزان از سطح مبتدی تا حرفه‌ای دشوار بود
[ترجمه ترگمان]او خواندن یک اتاق پر از دانش آموزانی را که از رتبه مبتدی تا سطح حرفه ای در نوسان بودند، دشوار یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A Roomful of Roses is a fine example of a 1950 s play about personal relationships.
[ترجمه گوگل]A Roomful of Roses نمونه خوبی از نمایشنامه دهه 1950 درباره روابط شخصی است
[ترجمه ترگمان]A از گل های رز نمونه خوبی از یک بازی دهه ۱۹۵۰ در رابطه با روابط شخصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He stood up before a whole roomful of people, and started to sing loudly.
[ترجمه گوگل]او در برابر یک اتاق پر از مردم ایستاد و شروع به آواز خواندن با صدای بلند کرد
[ترجمه ترگمان]او در مقابل یک اتاق پر از مردم ایستاد و شروع به خواندن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A roomful - they have to hold a meeting to discuss all the ramifications of the change.
[ترجمه گوگل]اتاقی - آنها باید جلسه ای برگزار کنند تا درباره همه پیامدهای تغییر بحث کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای بحث درباره پیامدهای تغییر، باید جلسه ای برگزار کنند تا درباره عواقب این تغییر بحث و تبادل نظر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He gave an excellent lecture before a roomful of students.
[ترجمه گوگل]او یک سخنرانی عالی در برابر یک اتاق پر از دانشجویان ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او قبل از اتاق پر از دانش آموزان سخنرانی خیلی خوبی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بقدر یک اتاق پر (اسم)
roomful

انگلیسی به انگلیسی

• amount that a room can hold, amount of material or people that fill one room
if you talk about a roomful of things or people, you mean a room that is full of them.

پیشنهاد کاربران

بپرس