roof

/ˈruːf//ruːf/

معنی: طاق، پوشش، سقف، بام خانه، بام، مسکن، منزل دادن، طاق زدن، سقف دار کردن
معانی دیگر: پشت بام، تاق، والاد (به سقف بیشتر می گویند: ceiling)، (مجازی) خانه، منزل، ماوا، کام، سقف (بیشتر می گویند: palate)، تاق زدن، بام دار کردن، بخش فوقانی، سر، آسمانه، بلندی، بلندگاه، بام م، خانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: a roof over one's head
(1) تعریف: the surface or structure covering the top of a building.

(2) تعریف: anything that resembles such a surface or structure.

- the roof of the mouth
[ترجمه گوگل] سقف دهان
[ترجمه ترگمان] سقف دهان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: roofs, roofing, roofed
• : تعریف: to supply or cover with a roof or something resembling a roof.

جمله های نمونه

1. roof rack
(اتومبیل) باربند

2. a roof over my head
بامی در بالای سرم

3. arched roof
تاق ضربی

4. the roof collapsed
طاق فرو ریخت.

5. the roof is leaking
بام دارد چکه می کند.

6. the roof of the hall caved in
سقف سالن فرو ریخت.

7. the roof of the mouth
سقف دهان،کام

8. the roof of this house pitches sharply
بام این خانه شیب تندی دارد.

9. the roof slants
بام شیب دارد.

10. the roof was peppered with hailstones
دانه های تگرگ بر بام فرود می آمد.

11. the roof of the world
جای بلند،فلات (به ویژه فلات تبت)

12. a hip roof
بام شیب دار از دو سو

13. a hipped roof
بام دارای شیب دو سویه

14. a sloping roof
بام شیب دار

15. a tight roof
سقفی که چکه نمی کند (بی رخنه)

16. a tiled roof
بام سفال پوش شده

17. an arched roof
تاق ضربی،تاق قوسی

18. the domed roof of the church
طاق گنبددار کلیسا

19. have no roof over one's head
بی خانمان بودن،جای زندگی نداشتن

20. hit the roof (or ceiling)
(خودمانی) از جا دررفتن،(از شدت خشم) به خود پریدن

21. raise the roof
(خودمانی) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیدا) شکایت کردن،(بلند) شکوه کردن

22. pillars holding the roof
ستون هایی که سقف را نگهمیدارند

23. they plan to roof in the playground
در نظر دارند زمین بازی را تاق بزنند.

24. go through the roof
1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمت ها) بسیار بالا رفتن

25. columns carry the heavy roof
ستون ها طاق سنگین را نگه می دارند.

26. flags whipping on the roof
پرچم هایی که روی بام در اهتزاز بودند

27. his fall from the roof
افتادن او از بام

28. iron pillars underlay the roof
ستون های آهنی از زیر سقف را نگه می دارند.

29. marble columns uphold the roof
ستون های مرمرین سقف را نگه می دارند.

30. steel beams support the roof
تیرهای پولادی تاق را نگه می دارند.

31. the ridge of the roof
خط الراس تاق (شیروانی)

32. the tiles on the roof overlap one another
سفال های بام روی هم قرار می گیرند.

33. the wind strained the roof
باد به بام خانه آسیب رساند.

34. we went on the roof to fly kites
برای بادبادک پرانی روی بام رفتیم.

35. eleven wooden beams supported the roof
یازده تیر چوبی سقف را نگه می داشت.

36. he who has a larger roof will get more snow
هرکه بامش بیش برفش بیشتر

37. my tongue clove to the roof of my mouth
زبانم به سقف دهانم چسبید.

38. the gymnasium has a dished roof
تالار ورزش بام بشقاب مانند دارد.

39. they lived under the same roof for many years
آنان سال ها باهم در زیر یک سقف زندگی کردند.

40. they threw him from the roof and impaled him on a spear stuck in the ground
او را از بام بر روی نیزه ای که در زمین فرو کرده بودند انداختند.

41. water was seeping through the roof of the classroom
آب از تاق کلاس درس نشت می کرد.

42. a great elm branching over the roof
درخت نارون بزرگی که شاخه هایش روی بام را گرفته بود.

43. javad shoveled the snow off the roof
جواد برف پشت بام را رفت.

44. rain has worked in through the roof
باران به تدریج در بام رسوخ کرده است.

45. the footworn steps of agha amoo's roof
پله های ساییده شده ی بام (خانه ی) آقاعمو

46. to lap shingles in laying a roof
لب به لب قرار دادن سفال های بام

47. one of the missiles landed on our roof
یکی از موشک ها روی بام ما افتاد.

48. steel girders for the support of the roof
تیرهای فولادی برای نگهداری بام

49. the pitter-patter of raindrops on the tin roof
صدای چکه های باران بر شیروانی

50. the suitcase was belted down to the roof of the car
چمدان را با تسمه به طاق ماشین بسته بودند.

51. all night the rain spattered on the hut's roof
تمام شب باران بر بام کلبه می بارید.

52. the congregation approved the repair of the church's roof
اعضای کلیسا تعمیر طاق کلیسا را تصویب کردند.

53. the bird sat on the peak of the shingled roof
پرنده روی تیزه ی شیروانی نشست.

54. i listened to the rain pelt and rattle on the tin roof
به صدای خوردن و تلق تلق باران روی شیروانی گوش دادم.

مترادف ها

طاق (اسم)
roof, tent, welkin, arch, vault, cupola, dome, odd number, big top, one piece

پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

سقف (اسم)
roof, cover, ceiling, loft, soffit, coverture, housetop

بام خانه (اسم)
roof, housetop

بام (اسم)
roof, roofing

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

منزل دادن (فعل)
house, accommodate, home, lodge, roof, shelter

طاق زدن (فعل)
roof

سقف دار کردن (فعل)
roof

تخصصی

[عمران و معماری] بام - سقف - سقف زدن
[زمین شناسی] پوشش، سقف، طاق، بام، آسمانه - لایه سنگ یا مواد دیگر بالای یک رگه زغال ؛ سطح فوقانی محل برداشت زغال
[معدن] سقف (معادن زیرزمینی)
[] طاق، سقف

انگلیسی به انگلیسی

• exterior upper covering of a building
cover with a roof, construct an overhead covering for a building
the roof of a building or car is the covering on top of it.
the roof of your mouth is the highest part of it.
the roof of an underground space such as a cave is the highest part of it.
if you have a roof over your head, you have somewhere to live.
if you hit the roof, you are very angry indeed, and usually show your anger by shouting at someone or speaking very harshly to them; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

سقف
مثال: The snow on the roof began to melt in the afternoon sun.
برف روی سقف در آفتاب بعدازظهر شروع به ذوب شدن کرد
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
roof 2 ( n ) =the top of an underground space such as a tunnel or cave, e. g. The roof of the tunnel was starting to collapse.
roof
roof 1 ( n ) ( ruf ) =the structure that covers or forms the top of a building or vehicle
roof
roof: سقف
difference between roof and ceiling
roof
قسمت های مختلف ماشین به انگلیسی:
hood ( American ) / bonnet ( British ) = کاپوت
headlight / headlamp ( British ) = چراغ جلو
taillight / rear light ( British ) = چراغ عقب
front bumper = سپر جلو
...
[مشاهده متن کامل]

rear bumper = سپر عقب
windscreen ( British ) / windshield ( American ) = شیشه جلو
rear window = شیشه عقب
side window = شیشه بغل
windscreen wiper ( British ) / windshield wiper ( American ) = برف پاک کن
roof = سقف
sunroof = پنجره سقفی
roofrack = باربند

trunk ( American ) / boot ( British ) = صندوق عقب
antenna ( American ) / aerial ( British ) = آنتن
tailpipe / exhaust / exhaust pipe = لوله اگزوز
wing ( British ) / fender ( American ) = گلگیر
tire ( American ) / tyre ( British ) = چرخ
hubcap / wheel cover / wheel trim = قالپاق
spare tire / spare tyre = لاستیک زاپاس
chassis = شاسی
number plate ( British ) / license plate ( American ) = پلاک
gas pedal ( American ) / accelerator ( British ) = پدال گاز
brake pedal = پدال ترمز
clutch = کلاچ
emergency brake ( American ) / handbrake ( British ) = ترمز دستی
brake pad = لنت ترمز
wing mirror ( British ) / side - view mirror ( American ) = آینه بغل
rear - view mirror = آینه وسط
steering wheel = فرمان
horn = بوق
ignition = استارت
gear lever ( British ) / gear stick ( British ) / gear shift ( American ) = دسته دنده
instrument panel = صفحه نشانگر آمپر ها
milometer ( British ) / mileometer ( British ) / odometer ( American ) / the clock ( informal ) = کیلومتر شمار
speedometer = سرعت سنج
fuel gauge = آمپر سوخت
tachometer / rev counter = تاکومتر، دور سنج موتور
satnav / sat nav ( satellite navigation ) = مسیریاب، مکان یاب
glove compartment / glove box = جعبه داشبورد
dashboard = داشبورد
seat belt = کمربند ایمنی
door handle = دستگیره در
cooler = کولر
heater = بخاری
air vent = دریچه کولر ( و بخاری )
headrest = پشت سری صندلی
visor = آفتاب گیر
driver's seat = صندلی راننده
passenger seat = صندلی شاگرد
stop light / brake light = چراغ ترمز
reversing light ( British ) / backup light ( American ) = چراغ دنده عقب
turn signal ( American ) / indicator ( British ) / blinker ( informal ) = راهنما
oil filter = فیلتر روغن
air filter = فیلتر هوا
radiator = رادیاتور
fuel tank = باک بنزین
gas cap / filler cap = درپوش باک بنزین
spark plug / sparking plug = شمع
fuel injection system = کاربُراتور
radiator hose = شلنگ رادیاتور
fan belt / serpentine belt / alternator belt = تسمه پروانه، تسمه دینام
timing belt = تسمه تایم
alternator = دینام
cylinder = سیلندر
piston = پیستون
gearbox = گیربکس
coolant = مایع خنک کننده
airbag = کیسه هوا
automatic transmission ( AT ) = دنده اتوماتیک
manual transmission ( MT ) = گیربکس دستی، دنده دستی

دوستان دقت کنید که:
roof=فقط میشه سقف ( نه پشت بام )
rooftop=میشه پشت بام
حالا اینکه بشه roof رو هم پشت بام گفت من دقیق نمیدونم ولی مثل اینکه امکانش هست اما قاعده اصلیش اینه که من گفتم
roof ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: سقف 2
تعریف: بخش بالایی اتاق خودرو که بر روی ستون های سه گانه قرار دارد
پشت بام_ سقف
پشت بام ، سقف
پشت بام
Put the bricks on the side of the antenna on the roof
آجر را در کنار آنتن روی سقف گذاشتن
Get a brick on the roof of someone
پشت بام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس