romantic

/roˈmæntɪk//rəˈmæntɪk/

معنی: خیال پرور، خیال پرست، خیالی، واهی، تصوری
معانی دیگر: وابسته به عشق و عشق بازی، عاشقانه، عشقی، مناسب برای عشق یا عشق بازی، غیر واقعی، تخیلی، ساختگی، رویایی، شاعرانه، غیر عملی، انجام نشدنی، خوش بینانه، عاشق پیشه، احساساتی، پراحساسات، آرمان گرای، مینوگرای، شیدا گونه، (r بزرگ) وابسته به جنبش ادبی رومانتیک، رومانتیک، وابسته به یا همانند رمان های پرماجرای قرون وسطی (رجوع شود به: romance)، غیر ممکن، غریب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or characterized by romance.
مترادف: Byronic, chivalrous, gallant, glamorous, passionate
مشابه: courtly, dreamy, flirtatious, sexy

- The knight in shining armour is a romantic figure.
[ترجمه گوگل] شوالیه با زره درخشان چهره ای رمانتیک است
[ترجمه ترگمان] شوالیه زره درخشان، یک شخصیت رومانتیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: inclined to idealize and be sentimental or passionate about those for whom one feels affection or admiration.
مترادف: ardent, erotic, fervent, gallant, nostalgic, passionate, sentimental
متضاد: matter-of-fact, unromantic, unsentimental
مشابه: attentive, chivalrous, emotional, flirtatious, melodramatic, mushy

(3) تعریف: involving, conducive to, or expressing love.
مترادف: amorous, erotic, passionate, seductive
متضاد: unromantic
مشابه: sexual

- a romantic relationship
[ترجمه گوگل] یک رابطه عاشقانه
[ترجمه ترگمان] یک رابطه عاشقانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a romantic setting
[ترجمه گوگل] یک محیط رمانتیک
[ترجمه ترگمان] یه غروب رمانتیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a romantic letter
[ترجمه گوگل] یک نامه عاشقانه
[ترجمه ترگمان] یه نامه عاشقانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: inclined to adventurousness and a love of idealism and heroism.
مترادف: adventurous, bold, chivalrous, daring, gallant, heroic
متضاد: unromantic
مشابه: dreamy, idealistic, poetic, quixotic, starry-eyed

(5) تعریف: impractical or overly idealized; fanciful.
مترادف: chimerical, exotic, fanciful, fantastic, imaginative, outlandish, visionary
متضاد: matter-of-fact, unromantic
مشابه: bold, fabulous, quixotic, utopian, whimsical

- He has such romantic notions about changing the world.
[ترجمه گوگل] او چنین تصورات عاشقانه ای در مورد تغییر جهان دارد
[ترجمه ترگمان] او چنین تصورات romantic درباره تغییر دنیا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (usu. cap.) of or relating to the styles of European music, literature, and art of the early nineteenth century, characterized by an emphasis on freedom and by idealized and exalted conceptions of man and nature. (Cf. classical.)
اسم ( noun )
مشتقات: romantically (adv.), romanticist (n.)
(1) تعریف: one who is romantic, esp. one who indulges in impractical or overly sentimental notions.
مترادف: daydreamer, dreamer, idealist, stargazer

(2) تعریف: (often cap.) an adherent or practitioner of the Romantic movement in the arts.

جمله های نمونه

1. a romantic night
یک شب پرعشق و احساسات

2. a romantic scheme
یک طرح غیرعملی

3. a romantic youth
یک جوان عاشق پیشه

4. the romantic idea of banishing greed
فکر خوش بینانه ی از میان برداری حرص و آز

5. the romantic love of that young artist
عشق شاعرانه ی آن هنرمند جوان

6. a representative romantic poem
یک شعر رمانتیک مونه ای

7. some people become romantic between the ages of 16 and 25
برخی از مردم در سنین 16 تا 25 عاشق پیشه می شوند.

8. the sentiment of romantic love
احساس محبت عاشقانه

9. her death shattered his romantic dreams
مرگ او خواب و خیال های عاشقانه اش را از هم پاشید.

10. lord byron was a romantic poet
لرد بایرون یک شاعر رومانتیک بود.

11. the emotionalism of some romantic writers
احساسات گرایی برخی نویسندگان رومانتیک

12. he too wrote in the same romantic vein characteristic of his generation
او هم به همان سبک رومانتیک که ویژه ی معاصران او بود نگارش می کرد.

13. There was the usual romantic postscript at the end of his letter - PS I love you.
[ترجمه گوگل]در پایان نامه او پست نوشته عاشقانه معمولی وجود داشت - PS I love you
[ترجمه ترگمان]در ته نامه، در پی نوشت نامه اش بود که من دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was free to indulge in a little romantic daydreaming.
[ترجمه گوگل]او آزاد بود تا کمی خیالبافی عاشقانه کند
[ترجمه ترگمان]او آزاد بود که در یک رویای عاشقانه کوچک شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She churns out trashy romantic novels.
[ترجمه گوگل]او رمان‌های عاشقانه بی‌مصرف تولید می‌کند
[ترجمه ترگمان]داره رمان های عاشقانه پر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Lake District is a very romantic area.
[ترجمه گوگل]منطقه دریاچه یک منطقه بسیار رمانتیک است
[ترجمه ترگمان]منطقه دریاچه ای یک منطقه بسیار رمانتیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I'm not interested in a romantic relationship.
[ترجمه گوگل]من علاقه ای به رابطه عاشقانه ندارم
[ترجمه ترگمان]من به یه رابطه رمانتیک علاقه ای ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. in the field of romantic fiction.
[ترجمه گوگل]در زمینه داستان های عاشقانه
[ترجمه ترگمان]در زمینه داستان تخیلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Use low lighting to give the room a romantic atmosphere.
[ترجمه گوگل]از نور کم استفاده کنید تا فضایی رمانتیک به اتاق بدهید
[ترجمه ترگمان]از نور کم برای ایجاد فضای رمانتیک استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیال پرور (اسم)
poet, fancier, daydreamer, romantic, utopian, romanticist

خیال پرست (اسم)
poet, fancier, daydreamer, romantic, utopian, romanticist

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

واهی (صفت)
airy, unrealistic, chimerical, delusive, unreal, unsubstantial, romantic, suppositious, vagarious

تصوری (صفت)
imaginary, unrealistic, unreal, romantic, imaginable, imaginal, conceptual, shandy, suppositious, shandygaff

انگلیسی به انگلیسی

• fanciful or imaginative person; one who is preoccupied with love and passion; follower of the romantic style in literature and art
having a loving or passionate quality; fanciful, imaginary, impractical
a romantic person has a lot of unrealistic ideas, especially about love. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. cedric's a great romantic.
romantic means connected with sexual love.
a romantic play, film, or story describes or represents a love affair.
something that is romantic is beautiful in a way that strongly affects your feelings.

پیشنهاد کاربران

صفت:
رمانتیک
عاشقانه
احساسی
خیال پردازانه
عشقی
اسم:
فرد رمانتیک
عاشق پیشه
۱. عاشقانه ۲. احساس برانگیز. خیال انگیز. رویایی. رومانتیک ۳. خیال پرداز ۴. خیال پردازانه. خیالی. تخیلی ۵. احساساتی. پندارگونه. آرمانی ۶. عاشق پیشه ۷. آدم خیالپرداز
مثال:
a romantic vision of Utopia
یک تصویر خیالی از آرمانشهر
عاشقانه، رمانتیک
مثال: They had a romantic dinner by candlelight.
آنها شامی عاشقانه با شمع ها داشتند.
عشق باره . [ ع ِ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کسی که عشق را دوست دارد. عاشق پیشه . ( فرهنگ فارسی معین ) . عشق پرداز. ( از آنندراج ) : دلی که عشق نبازد ز سنگ خاره بودچه دولتی بود آن دل که عشقباره بود. شرف شفروه ( از آنندراج ) .
در فلسفه به همان صورت رمانتیک و مشتقاتش باید ترجمه شود
چون اشاره به یک مکتب فلسفی و هنری خاص در قرن نوزده دارد که منتقد عقلانیت رادیکال روشنگری و مدافع دخالت احساس و شورها و عواطف بشری بودند.
عاشق پیشه و بااحساس
: As a noun
A fantasizer
A dreamer
A sentimentalist
موجود - آدمِ
خیال باف
خیال پرداز
خیال اندیش
Opposition of romantic= realistic
کسی که واقع بین و واقعیت گرا نیست!
Many romantic events were lost for time to be together

پر شور، سوزان ( صفتی برای عشق )
The pleasure of my laughter in your arms
لذت بردن از خنده من در آغوش شما
Your embrace is my romantic world
آغوش تو دنیای عاشقانه من است
عاشقانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس