rolling

/ˈroʊlɪŋ//ˈrəʊlɪŋ/

معنی: غلت
معانی دیگر: نوردکاری، غلتان، غلتشی (رجوع شود به: roll)، پیچش، غلتنده، گردنده، برگردنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the motion or sound of a thing that rolls.
صفت ( adjective )
مشتقات: rollingly (adv.)
(1) تعریف: moving by rotating or turning over repeatedly.

(2) تعریف: moving with wavelike motions.

- the rolling ocean
[ترجمه محمد] اقیانوس مواج
|
[ترجمه گوگل] اقیانوس غلتان
[ترجمه ترگمان] اقیانوس غلتان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: resembling waves or billows.

- rolling hills
[ترجمه گوگل] تپه نورد
[ترجمه ترگمان] در حالی که تپه ها می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: swaying; rocking.

(5) تعریف: having a deep, rumbling, or steadily vibrating sound.

- rolling thunder
[ترجمه گوگل] رعد و برق غلتکی
[ترجمه ترگمان] رعد و برق می زد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. rolling in wealth
غرق در ثروت

2. a rolling stone gathers no moss
آدم فعال خمود نمی شود،شمشیری که مرتب به کار می رود زنگ نمی زند

3. the green rolling hills of iowa
تپه های سرسبز و کم شیب آیوا

4. that country is rolling in petroleum
آن کشور نفت بسیار دارد.

5. the project is rolling along well
طرح دارد خوب پیش می رود.

6. the sea was rolling in immense surges
موج های عظیم در دریا می خروشیدند.

7. the waves (were) rolling against the boat
امواج به قایق برمی خوردند.

8. the waves were rolling the boat along
امواج قایق را به نوسان درمی آوردند و (به پیش) می راندند.

9. firming a soil by rolling
سخت کردن زمین از راه غلتک زنی

10. now the camera is rolling
حالا دوربین (فیلمبرداری) مشغول کار است.

11. get (or keep) the ball rolling
(امریکا - عامیانه) شروع به کار یا فعالیت کردن،ادامه دادن

12. Use a rolling pin to flatten the dough.
[ترجمه گوگل]برای صاف کردن خمیر از وردنه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از یک پین rolling برای صاف کردن خمیر استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The keep-fit bandwagon started rolling in the mid 80s.
[ترجمه گوگل]واگن نگهدارنده در اواسط دهه 80 شروع به کار کرد
[ترجمه ترگمان]این گروه در اواسط دهه ۸۰ شروع به چرخیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sea was rolling in immense surges.
[ترجمه گوگل]دریا در موج های بی حد و حصر می غلتید
[ترجمه ترگمان]امواج دریا در امواج عظیم موج می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The plan is for a rolling extension of the tax over the next ten years.
[ترجمه گوگل]این برنامه برای تمدید غلتکی مالیات در ده سال آینده است
[ترجمه ترگمان]این طرح برای تمدید دوره مالیاتی طی ده سال آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Changjiang River keeps rolling along toward the east.
[ترجمه گوگل]رودخانه Changjiang همچنان به سمت شرق می چرخد
[ترجمه ترگمان]رودخانه Changjiang به سمت شرق حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غلت (اسم)
rolling, tumbling

تخصصی

[شیمی] نورد زدن، نوردکارى
[عمران و معماری] نورد - غلتان - غلتش - غلتک زنی - نوردیدن
[زمین شناسی] نورد، غلتان، غلتش، غلتک زنی، نوردیدن
[صنعت] نورد، نورد کردن، غلتک کردن، رول کردن
[نساجی] کج افتادن ماکو حین حرکت روی دفتین - به پهلو گشتن ماکو حین حرکت روی دفتین
[ریاضیات] غلتان، نورد کاری، غلتک کاری، نورد، عملیات نورد، غلتزنی، غلتکزنی
[خاک شناسی] غلتک زنی - پستی وبلندی زیادناهموار
[پلیمر] غلتک کاری، نورد کاری

انگلیسی به انگلیسی

• rotating, turning over and over; curling, winding up
act of moving by turning over and over; act of curling up; act of winding up; perilous action of throwing heavy items from the rear of a moving car
rolling hills are small with gentle slopes that extend a long way into the distance.
a rolling walk is slow and swaying, usually because the person is drunk or very fat.
see also roll.

پیشنهاد کاربران

دارای شیب ملایم
سیار
فوق العاده ثروتمند
موقع راه رفتن به راست و چپ خم شدن ( به خاطر مستی یا چاقی )
rolling ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: غلتش
تعریف: [حمل‏ونقل دریایی] غلتیدن از چپ و راست حول محور طولی بر اثر موج|||[حمل‏ونقل دریایی، حمل‏ونقل هوایی] فرایند دَوران هواگَرد حول محور طولی
چرخان
چرخشی
غلتان
[Bad Weather]
[Collocation]
hear rolling/​distant thunder
rolling on
غلت خوردن
شیب ملایم
متحرک
Rolling Cart
چرخ دستی درحال حرکت
با پستی و بلندی ( منظره. تپه ) ، مواج ( تپه و غیره )
تدریجی
نورد ( عمران )
( شهریه ، قیمت ) قابل انعطاف، متغیر
چرخشی
subject to regular review and updating
done or happening regularly over a period of time, not all at once
continuing in a series of stages
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس