اسم ( noun )
• (1) تعریف: the character played by an actor or actress.
• مترادف: part
• مترادف: part
- The role of Hamlet is a challenge for any actor.
[ترجمه گوگل] نقش هملت برای هر بازیگری یک چالش است
[ترجمه ترگمان] نقش هملت برای هر بازیگری چالشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقش هملت برای هر بازیگری چالشی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the customary or expected behavior associated with a particular position in a society.
• مترادف: capacity
• مشابه: function, hand, part, place
• مترادف: capacity
• مشابه: function, hand, part, place
- She feared that she could not fulfill the role of a royal princess.
[ترجمه Fati] او می ترسیدم که نتواند نقش یک شاهزاده خانم سلطنتی را بازی کند!|
[ترجمه گوگل] او می ترسید که نتواند نقش یک شاهزاده خانم سلطنتی را ایفا کند[ترجمه ترگمان] او می ترسید که او نمی تواند نقش یک شاهزاده خانم سلطنتی را برآورده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the function or particular part in something that a thing or person plays.
- We know that vitamins play an important role in nutrition.
[ترجمه گنجو محمد] ما می دانیم کە ویتامین های یک نقش مهم دارند در تغذیه|
[ترجمه گوگل] می دانیم که ویتامین ها نقش مهمی در تغذیه دارند[ترجمه ترگمان] ما می دانیم که ویتامین های نقش مهمی در تغذیه ایفا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There will be an investigation into the vice president's role in the conspiracy.
[ترجمه گوگل] تحقیقات درباره نقش معاون رئیس جمهور در این توطئه انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان] یک تحقیق در مورد نقش معاون رئیس جمهور در این توطئه وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک تحقیق در مورد نقش معاون رئیس جمهور در این توطئه وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید