صفت ( adjective )
حالات: rockier, rockiest
مشتقات: rockiness (n.)
حالات: rockier, rockiest
مشتقات: rockiness (n.)
• (1) تعریف: having or full of rocks.
• مشابه: stony
• مشابه: stony
- a rocky trail
[ترجمه گوگل] یک مسیر صخره ای
[ترجمه ترگمان] ردی از صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ردی از صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: made of rock.
• (3) تعریف: marked by dangers or difficulties.
- a rocky road to the presidency
[ترجمه مهدیار] مسیری دشوار ( پر پیچ و خم ) به سمت ریاست جمهوری|
[ترجمه گوگل] جاده ای سنگلاخ به سمت ریاست جمهوری[ترجمه ترگمان] جاده ای سنگی به سمت ریاست جمهوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: rockier, rockiest
حالات: rockier, rockiest
• (1) تعریف: likely or tending to rock; shaky; unsteady.
• متضاد: stable, steady
• متضاد: stable, steady
• (2) تعریف: (informal) weak or dizzy.
• (3) تعریف: marked by difficulties; uncertain.
• متضاد: solid, stable
• متضاد: solid, stable
- a rocky future
[ترجمه اون فاطی ک ممده،] آینده ای ک سنگلاخی ست|
[ترجمه گوگل] آینده ای سخت[ترجمه ترگمان] آینده ای صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید