rocky

/ˈrɑːki//ˈrɒki/

معنی: سخت، سنگلاخ، پرصخره
معانی دیگر: پرسنگ، سنگناک، (از نظر استحکام یا سختی یا ظلم) سنگ مانند، دشوار، صعب، مشتمل بر سنگ، سنگی، جنبان، لق، شل و ول، سست، گیج، لرزان، پرصلابت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: rockier, rockiest
مشتقات: rockiness (n.)
(1) تعریف: having or full of rocks.
مشابه: stony

- a rocky trail
[ترجمه گوگل] یک مسیر صخره ای
[ترجمه ترگمان] ردی از صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: made of rock.

(3) تعریف: marked by dangers or difficulties.

- a rocky road to the presidency
[ترجمه مهدیار] مسیری دشوار ( پر پیچ و خم ) به سمت ریاست جمهوری
|
[ترجمه گوگل] جاده ای سنگلاخ به سمت ریاست جمهوری
[ترجمه ترگمان] جاده ای سنگی به سمت ریاست جمهوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: rockier, rockiest
(1) تعریف: likely or tending to rock; shaky; unsteady.
متضاد: stable, steady

(2) تعریف: (informal) weak or dizzy.

(3) تعریف: marked by difficulties; uncertain.
متضاد: solid, stable

- a rocky future
[ترجمه اون فاطی ک ممده،] آینده ای ک سنگلاخی ست
|
[ترجمه گوگل] آینده ای سخت
[ترجمه ترگمان] آینده ای صخره ای در آن دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a rocky shore
کرانه ی سنگلاخ

2. his rocky heart
دل سنگ او

3. the rocky road to success
راه دشوار (رسیدن به) کامیابی

4. those rocky shores shelter a peaceful bay
در آن کرانه های پر صخره خلیج با صفایی وجود دارد.

5. a forbiddingly rocky coastline
ساحلی که دارای صخره های خطرناک بود

6. their marriage seems rocky
ازدواج آنها ظاهرا پایه ی قرصی ندارد.

7. an old man with rocky legs
پیرمردی با پاهای سست

8. the keel scraped the river's rocky bottom
ته کشتی بر کف سنگلاخ رودخانه کشیده شد.

9. they hollow out their nests in rocky ground
آنها لانه ی خود را در زمین سنگی می کنند.

10. they landed the soldiers on a rocky shore
سربازان را در یک ساحل سنگلاخ پیاده کردند.

11. a scramble of huts spread over the rocky valley
تعدادی کلبه ی بی قواره دره ی سنگلاخ را اشغال کرده بود.

12. the muttering of the waves on the rocky shore
هیاهوی امواج بر ساحل سنگی

13. The land was too rocky to cultivate.
[ترجمه مهدیار] زمین برای کشاورزی بیش از حد سنگلاخی بود.
|
[ترجمه گوگل]زمین بیش از حد صخره ای بود که نمی توان کشت کرد
[ترجمه ترگمان]زمین آن قدر صخره ای بود که نمی شد کشت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Rocky Mountains have rugged mountains and roads.
[ترجمه گوگل]کوه های راکی ​​دارای کوه ها و جاده های ناهموار هستند
[ترجمه ترگمان]کوه های راکی کوه ها و جاده های ناهموار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At the base of the cliff was a rocky beach.
[ترجمه گوگل]در پای صخره یک ساحل صخره ای بود
[ترجمه ترگمان]در پایین صخره یک ساحل سنگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We explored the rocky caves along the beach.
[ترجمه گوگل]غارهای صخره ای کنار ساحل را کاوش کردیم
[ترجمه ترگمان]در طول ساحل غار سنگی را جستجو کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The road became rocky and steep.
[ترجمه گوگل]جاده سنگی و شیب دار شد
[ترجمه ترگمان]جاده سنگی و پرشیب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Their marriage seems a bit rocky.
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها کمی سخت به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]ازدواجشان کمی پر از سنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This chair is a trifle rocky.
[ترجمه گوگل]این صندلی یک سنگ کوچک است
[ترجمه ترگمان]این صندلی کمی پر از صخره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Their relationship got off to a rocky start.
[ترجمه گوگل]رابطه آنها شروعی دشوار داشت
[ترجمه ترگمان]رابطه اونا شروع شد به شروع rocky
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

سنگلاخ (صفت)
stony, rocky

پرصخره (صفت)
rocky

تخصصی

[عمران و معماری] سنگی

انگلیسی به انگلیسی

• stony; swaying; shaky
a rocky place is covered with rocks.

پیشنهاد کاربران

1. سنگی 2. سنگلاخ 3. سست. متزلزل. بی ثبات
مثال:
She couldn’t see the rocky hills.
او نمی توانست تپه های سنگی را ببیند.
صخره
چیزی که از سنگ درست شده است
۱ - سنگلاخ full of rocks
۲ - متزلزل Shaky Unsteady , unable to balance well
High risks are necessary to succeed even if naysayers are aligned against you
صفت عین سنگ محکم و استوار
محکم
متزلزل، ناپایدار
older types of sash windows are a bit rocky
Their professional relationship was rocky.
رابطه حرفه ای آنها محکم بود

Piece of stone
سنگی _صخره ای
سنگی
سنگ لاخی
صخره ای
Made of rocks
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس