roam around
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
🔸 معادل فارسی:
پرسه زدن / بی هدف گشتن / ولگردی / آزادانه حرکت کردن
در زبان محاوره ای:
راه افتادن این ور اون ور، بی هدف چرخیدن، سرگردون گشتن، پرسه زدن تو خیابون
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( حرکتی – بی هدف ) :**
حرکت کردن در یک مکان بدون مقصد مشخص، معمولاً برای وقت گذرانی یا کشف محیط
مثال:
We spent the afternoon roaming around the old city.
بعدازظهر رو صرف پرسه زدن تو شهر قدیمی کردیم.
2. ** ( احساسی – آزادانه ) :**
توصیف نوعی آزادی در حرکت، بدون محدودیت یا برنامه ریزی
مثال:
She likes to roam around the countryside on weekends.
آخر هفته ها دوست داره تو مناطق روستایی پرسه بزنه.
3. ** ( شاعرانه – استعاری ) :**
گاهی در ادبیات یا ترانه ها برای توصیف سرگردانی ذهنی یا احساسی استفاده می شه
مثال:
My thoughts roam around the memories of you.
افکارم تو خاطراتت پرسه می زنن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
wander – stroll – drift – meander – saunter – amble – explore
پرسه زدن / بی هدف گشتن / ولگردی / آزادانه حرکت کردن
در زبان محاوره ای:
راه افتادن این ور اون ور، بی هدف چرخیدن، سرگردون گشتن، پرسه زدن تو خیابون
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( حرکتی – بی هدف ) :**
حرکت کردن در یک مکان بدون مقصد مشخص، معمولاً برای وقت گذرانی یا کشف محیط
مثال:
بعدازظهر رو صرف پرسه زدن تو شهر قدیمی کردیم.
2. ** ( احساسی – آزادانه ) :**
توصیف نوعی آزادی در حرکت، بدون محدودیت یا برنامه ریزی
مثال:
آخر هفته ها دوست داره تو مناطق روستایی پرسه بزنه.
3. ** ( شاعرانه – استعاری ) :**
گاهی در ادبیات یا ترانه ها برای توصیف سرگردانی ذهنی یا احساسی استفاده می شه
مثال:
افکارم تو خاطراتت پرسه می زنن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
پرسه زدن
اینطرف و آنطرف رفتن بدون هیچ هدفی، سرگردان بودن