rive

/raɪv//raɪv/

معنی: جدا کردن، ترکیدن، شکافتن
معانی دیگر: درهم دریدن، جر دادن، چاک دادن، (هیزم و غیره) به دو نیم کردن، ترکاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rives, riving, rived, riven
(1) تعریف: to tear apart; rend.
مشابه: rip, tear

(2) تعریف: to split into separate pieces; cleave.
مشابه: cleave

(3) تعریف: to cause to be distressed.

جمله های نمونه

1. The old tree behind our house was riven by lightning last night.
[ترجمه گوگل]درخت کهنسال پشت خانه ما دیشب بر اثر رعد و برق کنده شد
[ترجمه ترگمان]درخت کهن سال پشت خانه ما با رعد و برق دیشب شکافته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The bark was riven off from the trunk.
[ترجمه گوگل]پوست از تنه جدا شد
[ترجمه ترگمان]پوست درخت از صندوق جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He rived a branch away from the tree.
[ترجمه گوگل]شاخه ای را از درخت جدا کرد
[ترجمه ترگمان]شاخه درختی را از درخت جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The wood was riven with deep cracks.
[ترجمه گوگل]چوب با شکاف های عمیق شکافته شده بود
[ترجمه ترگمان]چوب از شکاف های عمیقی شکافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was a community/nation/family riven by jealousy, hatred and bitterness.
[ترجمه گوگل]این جامعه/ملت/خانواده ای بود که از حسادت، نفرت و تلخی دویده شده بود
[ترجمه ترگمان]آن یک جامعه \/ کشور \/ خانواده ای بود که با حسادت، نفرت و تلخی از هم پاشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her heart was riven with deep sorrow.
[ترجمه گوگل]قلبش از اندوهی عمیق پر شده بود
[ترجمه ترگمان]قلبش از اندوه عمیق شکافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We could hear the old Chinese scholartree riving and splitting under thundering and lightning.
[ترجمه گوگل]می‌توانستیم صدای چرخیدن و شکافتن دانشمند قدیمی چینی زیر رعد و برق و رعد و برق را بشنویم
[ترجمه ترگمان]می توانستیم صدای رعد و برق قدیمی چینی را بشنویم و با صاعقه و رعد و برق از هم جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The four provinces are riven by deep family and tribal conflicts.
[ترجمه گوگل]این چهار استان درگیر درگیری های عمیق خانوادگی و قبیله ای هستند
[ترجمه ترگمان]چهار استان با خانواده عمیق و درگیری های قبیله ای از هم جدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The death of his friend rived his heart with grief.
[ترجمه گوگل]مرگ دوستش قلبش را غمگین کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ دوستش قلبش را به درد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was almost warm, and Riven hung his cloak by the saddle bow.
[ترجمه گوگل]هوا تقریباً گرم بود و ریون شنل خود را از کمان زین آویزان کرد
[ترجمه ترگمان]هوا تقریبا گرم بود و riven شنل را از روی زین اویزان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Long after I'd been smothered in bed I could hear them Riving at the religious stonework With screwdrivers and cold chisels.
[ترجمه گوگل]مدت‌ها بعد از اینکه در رختخواب خفه شده بودم، می‌توانستم صدایشان را بشنوم که با پیچ گوشتی‌ها و اسکنه‌های سرد به سنگ‌کاری مذهبی می‌چرخند
[ترجمه ترگمان]مدت ها پس از اینکه در بس تر فرو رفتم می توانستم صدای آن ها را بشنوم که در آن ساختمان سنگی و screwdrivers و chisels cold
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Watching him, Riven felt the return of bonhomie and contemplated touching Madra's hair next time she came round.
[ترجمه گوگل]با تماشای او، ریون بازگشت خوشگلی را احساس کرد و به این فکر کرد که دفعه بعد که مدرا به اطراف آمد، موهای او را لمس کند
[ترجمه ترگمان]در حالی که به او نگاه می کرد، riven و bonhomie را حس کرد و دفعه بعد که دور شد به موهایش دست زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Riven chewed bread which had turned to sand in his mouth.
[ترجمه گوگل]ریون نانی می جوید که در دهانش به شن تبدیل شده بود
[ترجمه ترگمان]riven نان می جوید که تبدیل به شن شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Riven forgot why he had come, and stood in grudging admiration for their speed and sureness.
[ترجمه گوگل]ریون فراموش کرد که چرا آمده است و به خاطر سرعت و اطمینان آنها در تحسین شدید ایستاد
[ترجمه ترگمان]فراموش کرده بود که چرا به اینجا آمده است و با اکراه به خاطر سرعت و sureness آن ها با اکراه ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

ترکیدن (فعل)
crack, rupture, burst, blow, explode, pop off, pop, rive, blow out, dehisce, reave

شکافتن (فعل)
fracture, rift, dispart, excise, split, rive, pierce, chink, slot, cleave, hackle, slit, fission, rip

تخصصی

[زمین شناسی] رودچه، نهر، جوی، رود کوچک.

انگلیسی به انگلیسی

• tear, rend, split; be torn, be rent, be split

پیشنهاد کاربران

بپرس