فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rises, rising, risen, rose
حالات: rises, rising, risen, rose
• (1) تعریف: to move, extend, or project upward.
• مترادف: arise, ascend, climb, erect, heighten, lift, mount, stand
• متضاد: descend, dip, fall, lower
• مشابه: right, scale, surface, upheave, well
• مترادف: arise, ascend, climb, erect, heighten, lift, mount, stand
• متضاد: descend, dip, fall, lower
• مشابه: right, scale, surface, upheave, well
- The smoke from the fire rose above the trees.
[ترجمه گوگل] دود آتش از بالای درختان بلند شد
[ترجمه ترگمان] دود بخاری بالای درختان بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دود بخاری بالای درختان بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to stand after lying, kneeling, or sitting.
• مترادف: arise, stand up, uprise
• مترادف: arise, stand up, uprise
- Everyone rose when the judge entered the courtroom.
[ترجمه گوگل] وقتی قاضی وارد دادگاه شد، همه برخاستند
[ترجمه ترگمان] وقتی قاضی وارد دادگاه شد همه از جا برخاستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی قاضی وارد دادگاه شد همه از جا برخاستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to get up from bed.
• مترادف: arise, rouse, uprise
• متضاد: retire
• مشابه: awake, bestir, wake
• مترادف: arise, rouse, uprise
• متضاد: retire
• مشابه: awake, bestir, wake
- The farmers' children rose always rose early.
[ترجمه گوگل] بچه های کشاورز همیشه زود برخاستند
[ترجمه ترگمان] پرورش بچه ها همیشه زود بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرورش بچه ها همیشه زود بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to be in armed rebellion; revolt.
• مترادف: revolt, uprise
• مشابه: mutiny, rebel
• مترادف: revolt, uprise
• مشابه: mutiny, rebel
- The people endured much suffering before they finally rose in rebellion.
[ترجمه گوگل] مردم قبل از اینکه سرانجام به شورش برخاستند، رنج های زیادی را متحمل شدند
[ترجمه ترگمان] مردم قبل از اینکه سرانجام قیام کنند رنج زیادی متحمل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مردم قبل از اینکه سرانجام قیام کنند رنج زیادی متحمل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to increase in size or level.
• مترادف: escalate, grow, mount, swell, uprise
• متضاد: fall, lower, sink, subside
• مشابه: burgeon, gain, increase, upsurge
• مترادف: escalate, grow, mount, swell, uprise
• متضاد: fall, lower, sink, subside
• مشابه: burgeon, gain, increase, upsurge
- The lake rose four inches over the summer.
[ترجمه گوگل] دریاچه در طول تابستان چهار اینچ افزایش یافت
[ترجمه ترگمان] دریاچه در طول تابستان چهار اینچ قد برافراشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دریاچه در طول تابستان چهار اینچ قد برافراشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to increase in number, value, or degree.
• مترادف: escalate, grow, heighten, mount, swell
• متضاد: abate, decrease, dip, fall, lower, sink
• مشابه: boom, increase, multiply, upsurge, upswing
• مترادف: escalate, grow, heighten, mount, swell
• متضاد: abate, decrease, dip, fall, lower, sink
• مشابه: boom, increase, multiply, upsurge, upswing
- The divorce rate is rising.
[ترجمه گوگل] آمار طلاق در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان] میزان طلاق در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میزان طلاق در حال افزایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to grow from the earth.
• مترادف: burgeon, come up, grow, sprout
• مشابه: develop, emerge, shoot, swell
• مترادف: burgeon, come up, grow, sprout
• مشابه: develop, emerge, shoot, swell
- Tomato plants rose from the rich soil.
[ترجمه گوگل] گیاهان گوجه فرنگی از خاک غنی برخاستند
[ترجمه ترگمان] گیاهان Tomato از خاک غنی برخاستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گیاهان Tomato از خاک غنی برخاستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: to ascend upward from behind the horizon.
• مترادف: appear, come up, uprise
• متضاد: set
• مترادف: appear, come up, uprise
• متضاد: set
- The sun rises in the east.
[ترجمه گوگل] خورشید در شرق طلوع می کند
[ترجمه ترگمان] خورشید در شرق طلوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خورشید در شرق طلوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: to come into being.
• مترادف: appear, develop, emerge, materialize, originate
• مشابه: begin, crop up, spring, surface, swell
• مترادف: appear, develop, emerge, materialize, originate
• مشابه: begin, crop up, spring, surface, swell
- A mood of disquiet was rising among the nobles.
[ترجمه گوگل] حال و هوای ناآرامی در میان بزرگواران بالا گرفته بود
[ترجمه ترگمان] احساس نا آرامی در میان نجبا برپا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس نا آرامی در میان نجبا برپا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: to originate; issue.
• مترادف: arise, grow, spring, surge, swell, well
• مشابه: come, emanate, emerge, flow, issue, originate, proceed
• مترادف: arise, grow, spring, surge, swell, well
• مشابه: come, emanate, emerge, flow, issue, originate, proceed
- This stream rises deep in the mountains.
[ترجمه گوگل] این نهر در اعماق کوه ها سرچشمه می گیرد
[ترجمه ترگمان] این نهر در اعماق کوه ها بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نهر در اعماق کوه ها بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (11) تعریف: to move upward in rank or importance.
• مترادف: advance, ascend, progress
• مشابه: climb, develop
• مترادف: advance, ascend, progress
• مشابه: climb, develop
- She rose to the position of manager.
[ترجمه گوگل] او به سمت مدیریت ارتقا یافت
[ترجمه ترگمان] از جا برخاست و به طرف رئیس رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از جا برخاست و به طرف رئیس رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (12) تعریف: to become more cheerful or optimistic.
• مترادف: cheer up, inflate
• مشابه: lift, mount
• مترادف: cheer up, inflate
• مشابه: lift, mount
- His spirits rose.
[ترجمه گوگل] روحیه اش بالا رفت
[ترجمه ترگمان] روحیه اش بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روحیه اش بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (13) تعریف: of bread and the like, to swell because of the action of yeast or some other ingredient.
• مشابه: balloon, puff, swell
• مشابه: balloon, puff, swell
- Let the dough rise in a warm place for thirty minutes.
[ترجمه گوگل] خمیر را به مدت سی دقیقه در جای گرم بگذارید
[ترجمه ترگمان] بگذارید خمیر به مدت سی دقیقه گرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بگذارید خمیر به مدت سی دقیقه گرم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (14) تعریف: to become alive again after being dead.
• مترادف: resurrect
• مترادف: resurrect
- The Bible says that Lazarus rose from the dead.
[ترجمه گوگل] کتاب مقدس می گوید که ایلعازر از مردگان برخاست
[ترجمه ترگمان] کتاب مقدس می گوید که لازاروس از مرده برمی خاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کتاب مقدس می گوید که لازاروس از مرده برمی خاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: rise above, rise to the occasion
عبارات: rise above, rise to the occasion
• : تعریف: to cause to move, extend, or project upward.
• مترادف: elevate, erect, heighten, lift, mount, raise, right, stand, upright
• مشابه: boost, upend, upheave
• مترادف: elevate, erect, heighten, lift, mount, raise, right, stand, upright
• مشابه: boost, upend, upheave
- The stagehands rose the curtain.
[ترجمه گوگل] دست اندرکاران صحنه پرده را بلند کردند
[ترجمه ترگمان] The پرده را بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The پرده را بلند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: give rise to
عبارات: give rise to
• (1) تعریف: an instance or act of rising.
• مترادف: ascension, ascent, climb, emergence, growth, increase, raise, uplift
• متضاد: decline, descent, fall
• مترادف: ascension, ascent, climb, emergence, growth, increase, raise, uplift
• متضاد: decline, descent, fall
- At the rise of the curtain, the audience clapped enthusiastically.
[ترجمه گوگل] با بالا آمدن پرده، حضار مشتاقانه دست زدند
[ترجمه ترگمان] در اوج پرده حضار با شور و شوق کف زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در اوج پرده حضار با شور و شوق کف زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an increase in height or level.
• مترادف: boost, escalation, gain, increase
• متضاد: decrease
• مشابه: growth
• مترادف: boost, escalation, gain, increase
• متضاد: decrease
• مشابه: growth
- There has been a rise in the water table.
[ترجمه گوگل] سطح ایستابی افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان] یک افزایش در سطح آب وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک افزایش در سطح آب وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The river's rise has caused flooding over a wide area.
[ترجمه گوگل] بالا آمدن این رودخانه باعث جاری شدن سیل در منطقه وسیعی شده است
[ترجمه ترگمان] افزایش رودخانه باعث جاری شدن سیل در یک منطقه گسترده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افزایش رودخانه باعث جاری شدن سیل در یک منطقه گسترده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: degree of elevation or increase.
• مترادف: gain, increase, lift
• متضاد: drop
• مشابه: grade, pitch
• مترادف: gain, increase, lift
• متضاد: drop
• مشابه: grade, pitch
- The sudden rise in price was shocking.
[ترجمه گوگل] افزایش ناگهانی قیمت تکان دهنده بود
[ترجمه ترگمان] افزایش ناگهانی قیمت تکان دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افزایش ناگهانی قیمت تکان دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: appearance of the sun, moon, stars, or planets above the horizon.
- We watched the rise of the sun over the mountain.
[ترجمه گوگل] طلوع خورشید بر فراز کوه را تماشا کردیم
[ترجمه ترگمان] به طلوع خورشید روی کوه نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به طلوع خورشید روی کوه نگاه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: an upward movement in rank or position.
• مترادف: advancement, ascent, promotion
• متضاد: comedown, descent
• مترادف: advancement, ascent, promotion
• متضاد: comedown, descent
- The book detailed the dictator's rise to power.
[ترجمه گوگل] در این کتاب جزئیات به قدرت رسیدن دیکتاتور آمده است
[ترجمه ترگمان] این کتاب به تفصیل ظهور دیکتاتور را به قدرت می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کتاب به تفصیل ظهور دیکتاتور را به قدرت می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: an angry or defensive response.
• مترادف: reaction, retort
• مترادف: reaction, retort
- His criticism got a rise out of her.
[ترجمه گوگل] انتقاد او از او بالا گرفت
[ترجمه ترگمان] انتقاد او از روت بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انتقاد او از روت بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: beginning or source.
• مترادف: fountainhead, matrix, origin, source
• مشابه: germ
• مترادف: fountainhead, matrix, origin, source
• مشابه: germ
- Scholars have investigated the rise of this legend.
[ترجمه گوگل] محققان پیدایش این افسانه را بررسی کرده اند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان ظهور این افسانه را بررسی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمندان ظهور این افسانه را بررسی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: an increase in number, value, or degree.
• مترادف: accrual, escalation, gain, increase, increment
• متضاد: decline, slump
• مشابه: growth
• مترادف: accrual, escalation, gain, increase, increment
• متضاد: decline, slump
• مشابه: growth
- The rise in highway accidents could have been prevented.
[ترجمه گوگل] می شد از افزایش تصادفات بزرگراهی جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] افزایش تصادفات بزرگراه ها را می توان از آن جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افزایش تصادفات بزرگراه ها را می توان از آن جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: an area of ground that slopes upward, esp. a hill.
• مترادف: ascent, incline, slope, upgrade, uphill, uprise
• متضاد: fall
• مترادف: ascent, incline, slope, upgrade, uphill, uprise
• متضاد: fall
- There is a beautiful view from the top of the rise.
[ترجمه گوگل] منظره زیبایی از بالای قله وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یک نگاه زیبا از بالا به بالا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک نگاه زیبا از بالا به بالا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید