• : تعریف: at once; immediately. • مترادف: forthwith, immediately, instantly, straightaway • مشابه: now, on the double
- He introduced himself right off.
[ترجمه گوگل] همان موقع خودش را معرفی کرد [ترجمه ترگمان] او خودش را درست معرفی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. We stayed in a small village inn, right off the map.
[ترجمه گوگل]ما در یک مسافرخانه روستایی کوچک، درست خارج از نقشه، ماندیم [ترجمه ترگمان]ما در یک مسافرخانه کوچک دهکده توقف کردیم، درست از روی نقشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. All that talk about abattoirs turned me right off!
[ترجمه گوگل]تمام آن صحبت ها در مورد کشتارگاه ها من را کاملاً منحرف کرد! [ترجمه ترگمان]! تنها چیزی که درباره \"abattoirs\" حرف می زد، من رو به سمت راست منحرف کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He said yes right off the bat.
[ترجمه گوگل]او بلافاصله گفت بله [ترجمه ترگمان]او گفت بله درست از طرف خفاش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Kay answered right off the bat.
[ترجمه گیسو] همون اول کییت جواب رو داد
|
[ترجمه گوگل]کی بلافاصله جواب داد [ترجمه ترگمان]باشه جواب درست رو از چوب بیسبال جواب داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She turned right off mathematics when they got the new teacher.
[ترجمه گوگل]وقتی معلم جدید را گرفتند، ریاضیات را خاموش کرد [ترجمه ترگمان]وقتی معلم جدید را گرفتند، او درست متوجه ریاضیات شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His attitude put me right off him.
[ترجمه بردیا] طرز تفکر تو من را در مقابل او قرار داد.
|
[ترجمه گوگل]رفتار او مرا از او دور کرد [ترجمه ترگمان]طرز برخورد او مرا از خود دور کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The handle came right off in my hand.
[ترجمه گوگل]دستگیره درست در دستم جدا شد [ترجمه ترگمان]دستگیره در دست من درست شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. We're getting right off the subject.
[ترجمه گوگل]ما از موضوع خارج می شویم [ترجمه ترگمان]ما داریم از این موضوع کنار میایم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He learned right off the bat that you can't count on anything in this business.
[ترجمه گوگل]او از همان ابتدا یاد گرفت که نمی توان روی هیچ چیز در این تجارت حساب کرد [ترجمه ترگمان]اون درست از چوب بیس یاد گرفت که تو در این کار نمی تونی روی هر چیزی حساب کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I'm right off the newspaper while eating.
[ترجمه گوگل]من در حین غذا خوردن از روزنامه خارج شدم [ترجمه ترگمان]در حال خوردن مشغول خوردن روزنامه هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Right off I want to confess that I was wrong.
[ترجمه گوگل]همین الان می خواهم اعتراف کنم که اشتباه کردم [ترجمه ترگمان] همین الان میخوام اعتراف کنم که اشتباه کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I could tell right off that something was wrong.
[ترجمه گوگل]می توانستم به درستی بگویم که چیزی اشتباه است [ترجمه ترگمان] می تونم درست بگم که یه مشکلی پیش اومده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I told him right off what I thought of him.
[ترجمه گوگل]من دقیقاً به او گفتم که در مورد او چه فکر می کنم [ترجمه ترگمان] دقیقا همون چیزی که بهش فکر می کردم رو بهش گفتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It's a small place in Nebraska. Right off the map.
[ترجمه گوگل]این یک مکان کوچک در نبراسکا است درست خارج از نقشه [ترجمه ترگمان]جای کوچکی در نبراسکا است درست از روی نقشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The car spun right off the track.
[ترجمه گوگل]ماشین دقیقاً از مسیر خارج شد [ترجمه ترگمان]اتومبیل از جاده منحرف شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• immediately
پیشنهاد کاربران
Without delay: directly, forthwith, immediately, instant, instantly, now, right away, straightaway, straight off.