right into

پیشنهاد کاربران

1️⃣ مستقیم به داخل، مستقیم به سمتِ ( برای توصیف و تاکید حرکت مستقیم/سریع/دقیق ) 👈 به داخل مکان/فضا
He walked right into the room
او مستقیماً وارد اتاق شد.

The car drove right into the garage
...
[مشاهده متن کامل]

ماشین مستقیم وارد گاراژ شد.
He drove right into the city without stopping
او بدون توقف مستقیماً وارد شهر شد.
He ran right into the wall
او مستقیم به دیوار برخورد کرد.
2️⃣ به طور ناگهانی و غیرمنتظره👈 توصیف وقوع ناگهانی یک اتفاق
The conversation turned right into an argument
گفتگو به طور ناگهانی به مشاجره تبدیل شد.
I ran right into my old teacher at the supermarket
کاملاً اتفاقی معلم قدیمی ام را در سوپرمارکت دیدم
- - - - - - - -
Run into📍
- مواجه شدن با کسی یا چیزی به طور اتفاقی
- برخورد کردن به طور اتفاقی

درست به داخل
مستقیم به داخل

بپرس