عبارت "right into" می تواند معانی مختلفی داشته باشد، بسته به زمینه ای که در آن استفاده می شود:
1. **مستقیماً به داخل**: برای توصیف حرکت مستقیم به داخل یک مکان.
He walked right into the room
... [مشاهده متن کامل]
( او مستقیماً وارد اتاق شد. )
2. **کاملاً به داخل**: برای تأکید بر ورود کامل به یک مکان.
The car drove right into the garage
( ماشین کاملاً وارد گاراژ شد. )
3. **مواجه شدن با چیزی به طور ناگهانی**: برای توصیف برخورد یا مواجهه ناگهانی با چیزی.
She ran right into her old friend at the store
( او به طور ناگهانی در فروشگاه با دوست قدیمی اش مواجه شد. )
4. **علاقه شدید به چیزی**: برای بیان علاقه یا اشتیاق شدید به چیزی.
He's really into sports
( او واقعاً به ورزش علاقه دارد. )
5. **تغییر یا تبدیل به چیزی**: برای توصیف تغییر یا تبدیل چیزی به حالت یا شکل دیگر.
The caterpillar turned right into a butterfly
( کرم به طور کامل به پروانه تبدیل شد. )
6. **به طور کامل درگیر شدن در چیزی**: برای توصیف غرق شدن یا مشغول شدن کامل در یک فعالیت یا وضعیت.
She threw herself right into her work after breakup
( او بعد از جدایی کاملاً خود را در کارش غرق کرد. )
7. **به طور مستقیم و بدون توقف**: برای توصیف حرکت یا ورود به جایی بدون توقف یا مکث.
He drove right into the city without stopping
( او بدون توقف مستقیماً وارد شهر شد. )
8. **به طور ناگهانی و غیرمنتظره**: برای توصیف وقوع ناگهانی یک اتفاق.
The conversation turned right into an argument
( گفتگو به طور ناگهانی به مشاجره تبدیل شد. )
1. **مستقیماً به داخل**: برای توصیف حرکت مستقیم به داخل یک مکان.
... [مشاهده متن کامل]
( او مستقیماً وارد اتاق شد. )
2. **کاملاً به داخل**: برای تأکید بر ورود کامل به یک مکان.
( ماشین کاملاً وارد گاراژ شد. )
3. **مواجه شدن با چیزی به طور ناگهانی**: برای توصیف برخورد یا مواجهه ناگهانی با چیزی.
( او به طور ناگهانی در فروشگاه با دوست قدیمی اش مواجه شد. )
4. **علاقه شدید به چیزی**: برای بیان علاقه یا اشتیاق شدید به چیزی.
( او واقعاً به ورزش علاقه دارد. )
5. **تغییر یا تبدیل به چیزی**: برای توصیف تغییر یا تبدیل چیزی به حالت یا شکل دیگر.
( کرم به طور کامل به پروانه تبدیل شد. )
6. **به طور کامل درگیر شدن در چیزی**: برای توصیف غرق شدن یا مشغول شدن کامل در یک فعالیت یا وضعیت.
( او بعد از جدایی کاملاً خود را در کارش غرق کرد. )
7. **به طور مستقیم و بدون توقف**: برای توصیف حرکت یا ورود به جایی بدون توقف یا مکث.
( او بدون توقف مستقیماً وارد شهر شد. )
8. **به طور ناگهانی و غیرمنتظره**: برای توصیف وقوع ناگهانی یک اتفاق.
( گفتگو به طور ناگهانی به مشاجره تبدیل شد. )
درست به داخل
مستقیم به داخل
مستقیم به داخل