🔸 معادل فارسی:
سواری گرفتن از مه ذهنی / غرق شدن در توهم / رها شدن در فضای مبهم
در زبان محاوره ای:
فاز گرفتن، تو مه رفتن، تو هپروت بودن، تو دود شنا کردن، رها شدن تو فاز
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( استعاری – روان گردان ) :
توصیف تجربه ی مصرف مواد یا ورود به حالت ذهنی مبهم، توهمی، یا غیرشفاف؛ جایی که فرد خودش رو به جریان می سپره
مثال:
He wasn’t fighting it anymore—just **riding the haze**.
دیگه مقاومت نمی کرد—فقط داشت تو فاز شنا می کرد.
2. ( احساسی – درونی ) :
غرق شدن در احساسات مبهم، افسردگی، یا بی حسی روانی؛ نوعی رهاشدگی در فضای ذهنی مه آلود
مثال:
After the breakup, she spent weeks **riding the haze** of numbness.
بعد از جدایی، هفته ها تو مه بی حسی روانی غرق بود.
3. ( فرهنگی – سبک زندگی ) :
در روایت های مدرن یا موسیقی سایکدلیک، نماد زندگی در حالت تعلیق، بی هدفی، یا لذت جویی مبهم
مثال:
The city’s youth are just **riding the haze**—no plans, no clarity.
جوونای شهر فقط دارن تو مه زندگی می کنن—نه هدف، نه وضوح.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
drift through fog – float in the blur – chase the haze – trip out – fade into the mist
سواری گرفتن از مه ذهنی / غرق شدن در توهم / رها شدن در فضای مبهم
در زبان محاوره ای:
فاز گرفتن، تو مه رفتن، تو هپروت بودن، تو دود شنا کردن، رها شدن تو فاز
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( استعاری – روان گردان ) :
توصیف تجربه ی مصرف مواد یا ورود به حالت ذهنی مبهم، توهمی، یا غیرشفاف؛ جایی که فرد خودش رو به جریان می سپره
مثال:
دیگه مقاومت نمی کرد—فقط داشت تو فاز شنا می کرد.
2. ( احساسی – درونی ) :
غرق شدن در احساسات مبهم، افسردگی، یا بی حسی روانی؛ نوعی رهاشدگی در فضای ذهنی مه آلود
مثال:
بعد از جدایی، هفته ها تو مه بی حسی روانی غرق بود.
3. ( فرهنگی – سبک زندگی ) :
در روایت های مدرن یا موسیقی سایکدلیک، نماد زندگی در حالت تعلیق، بی هدفی، یا لذت جویی مبهم
مثال:
جوونای شهر فقط دارن تو مه زندگی می کنن—نه هدف، نه وضوح.
________________________________________
🔸 مترادف ها: