ride off مترادف depart
to depart, riding something such as a horse or a bicycle. راهی شدن ( عزیمت کردن ) . راندن چیزی مثل اسب یا دوچرخه.
Betty said good - bye and rode off. We rode off, each one in a different direction.
... [مشاهده متن کامل]
بتی خداحافظی کرد و رفت ( راهی شد ) - ما هرکدوم به یک مسیر مختلف راهی شدیم.
to depart, riding something such as a horse or a bicycle. راهی شدن ( عزیمت کردن ) . راندن چیزی مثل اسب یا دوچرخه.
... [مشاهده متن کامل]
بتی خداحافظی کرد و رفت ( راهی شد ) - ما هرکدوم به یک مسیر مختلف راهی شدیم.