اسم ( noun )
• (1) تعریف: a puzzling, tricky, and often amusing question, usu. with an ingenious answer, posed as a diversion or as a test of one's wits.
• مشابه: conundrum
• مشابه: conundrum
- Here is a riddle: What is the difference between a jeweler and a jailer? (Answer: a jeweler sells watches, but a jailer watches cells.).
[ترجمه Jalil] فرق یه جواهر فروش با یه زندانی چیه؟! جواب: جواهر فروش ساعت میفروشه اما زندانی به سلول زندان نگاه میکنه. ( نکتش اینجاست که ساعت و دیدن /و فروختن و سلول در انگلیسی کلماتش مشابه )|
[ترجمه گوگل] در اینجا یک معما وجود دارد: تفاوت بین یک جواهرساز و یک زندانبان چیست؟ (پاسخ: جواهرفروش ساعت می فروشد اما زندانبان سلول ها را تماشا می کند)[ترجمه ترگمان] این یک معما است: تفاوت بین یک جواهر فروش و یک زندانبان چیست؟ (پاسخ: یک جواهر فروش ساعت به فروش می رسد، اما یک jailer سلول را مراقبت می کند)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any puzzling or perplexing question, problem, person, or thing.
• مترادف: mystery, perplexity, puzzle, stickler
• مشابه: conundrum
• مترادف: mystery, perplexity, puzzle, stickler
• مشابه: conundrum
- How the prisoner was able to escape remains a riddle.
[ترجمه سید عباس حسینی] اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی می ماند.|
[ترجمه گوگل] اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی مانده است[ترجمه ترگمان] این که چطور زندانی توانسته بود از آن فرار کند، یک معما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That shy child was always a riddle to his teachers.
[ترجمه گوگل] آن کودک خجالتی همیشه برای معلمانش معما بود
[ترجمه ترگمان] آن کودک خجالتی همیشه معمایی برای معلمان خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن کودک خجالتی همیشه معمایی برای معلمان خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: riddles, riddling, riddled
حالات: riddles, riddling, riddled
• (1) تعریف: to solve riddles.
• مشابه: puzzle
• مشابه: puzzle
• (2) تعریف: to create or speak in riddles; mystify.
( verb )
حالات: riddled, riddles, riddling
حالات: riddled, riddles, riddling
• : تعریف: to pierce with a large number of holes.
- Bullets riddled the target.
[ترجمه Edris nozari] گلوله ها هدف را سوراخ سوراخ کردند|
[ترجمه گوگل] گلوله ها هدف را پرتاب کردند[ترجمه ترگمان] گلوله هدف گلوله را سوراخ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید