rickety

/ˈrɪkəti//ˈrɪkəti/

معنی: ضعیف، سست، لق، زهوار در رفته، نرم استخوان
معانی دیگر: شل و ول، لق و پلق، لکنته، (پزشکی) دچار بیماری نرمی استخوان، طب نرم استخوان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ricketiness (n.)
(1) تعریف: likely to fall over or fall apart; unsound; shaky.
مترادف: precarious, ramshackle, tottering, unstable, wobbly
متضاد: stable
مشابه: broken-down, decrepit, dilapidated, flimsy, shaky, tumble-down, uneven, unsound, unsteady, weak

- a rickety table
[ترجمه گوگل] یک میز ژولیده
[ترجمه ترگمان] یک میز زواردررفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: weak in the joints with age; tottering.
مترادف: doddering, shaky, teetering, tottering, unsteady, wavering
مشابه: broken-down, decrepit, frail, weak

(3) تعریف: afflicted with rickets.

(4) تعریف: of or pertaining to rickets.

جمله های نمونه

1. a rickety old table
میز پایه سست و قدیمی

2. I saw him padlock the rickety door behind us.
[ترجمه گوگل]او را دیدم که در چروکیده را پشت سرمان قفل کرد
[ترجمه ترگمان]او را دیدم که در rickety پشت سر ما قفل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He followed her up a rickety staircase to a squalid bedsit.
[ترجمه گوگل]او به دنبال او از یک پلکان ژولیده تا یک تخت خواب محقر بالا رفت
[ترجمه ترگمان]او را تا یک پلکان شکسته و کثیف دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was precautious in crossing the rickety bridge.
[ترجمه گوگل]او در عبور از پل رکودی محتاط بود
[ترجمه ترگمان]از پل شکسته عبور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Careful! That chair's a bit rickety.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید! آن صندلی کمی زهوار است
[ترجمه ترگمان]! مراقب باش اون صندلی یه خورده rickety
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She slowly climbed the rickety wooden steps.
[ترجمه گوگل]او به آرامی از پله های چوبی ژولیده بالا رفت
[ترجمه ترگمان]آهسته از پله های شکسته چوبی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The refugees put to sea in five rickety rafts.
[ترجمه گوگل]پناهندگان در پنج قایق ناهموار به دریا رفتند
[ترجمه ترگمان]این پناهندگان پنج قایق شکسته را به دریا می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This entire rickety structure was hanging from the limb of an enormous leafy tree.
[ترجمه گوگل]تمام این سازه زهوار از اندام یک درخت پربرگ عظیم آویزان بود
[ترجمه ترگمان]تمام ساختمان شکسته از وسط یک درخت پر شاخ و برگ آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mona climbed the rickety wooden stairway.
[ترجمه گوگل]مونا از پله های چوبی چروکیده بالا رفت
[ترجمه ترگمان]مونا از پلکان چوبی شکسته بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Though the bridge is a bit rickety(sentence dictionary),there is no immediate danger in walking over it.
[ترجمه گوگل]اگرچه پل کمی زهوار است (فرهنگ جملات)، هیچ خطر فوری در راه رفتن از روی آن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]اگر چه این پل کمی سست است (فرهنگ لغت)، هیچ خطر فوری در راه رفتن بر روی آن وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was nothing but an old, rickety fence between the playground and the water.
[ترجمه گوگل]چیزی جز یک حصار قدیمی و زهوار بین زمین بازی و آب وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]فقط یک حصار کهنه و شکسته بین زمین بازی و آب وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A trio of rickety buses takes us to our floating hotel, the Hatshepsut.
[ترجمه گوگل]سه اتوبوس ژولیده ما را به هتل شناورمان، هتشپسوت می برد
[ترجمه ترگمان]یک گروه از اتوبوس های قراضه ما را به هتل شناور ما می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We climbed up two flights of rickety wooden stairs.
[ترجمه گوگل]از دو پله از پله های چوبی چروکیده بالا رفتیم
[ترجمه ترگمان]دو طبقه از پله های چوبی زواردررفته بالا رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Long Bridge in those days was quite a rickety wooden structure, which shook as you walked across.
[ترجمه گوگل]پل طویل در آن روزها یک سازه چوبی کاملاً ژولیده بود که با عبور از آن می لرزید
[ترجمه ترگمان]پل لانگ در آن روزها یک ساختمان چوبی زواردررفته بود که همان طور که از آن طرف قدم می زدی، تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The staircase was old and rickety.
[ترجمه گوگل]راه پله قدیمی و ژولیده بود
[ترجمه ترگمان]پلکان کهنه و زواردررفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

لق (صفت)
loose, loppy, jiggly, wobbly, unsteady, rickety

زهوار در رفته (صفت)
rickety, worn-out

نرم استخوان (صفت)
rickety

انگلیسی به انگلیسی

• shaky, unstable, wobbly; dilapidated, flimsy, in a state of disrepair
a rickety building, machine, or piece of furniture is likely to collapse or break; an informal word.

پیشنهاد کاربران

درب و داغان
اگر برای مثلا صندلی به کار برود، به معنای زوار در رفته و لق است❤️❤️
Shabby looking
شل و ول , لق و لوق
# That chair is a bit rickety
# She climbed the rickety wooden steps
# They proceeded over the rickety bridge with caution

بپرس