1. the rhythmic tramp of soldiers
صدای پای موزون سربازان
2. They danced to the rhythmic beat of the music.
[ترجمه گوگل]آنها با ضرب آهنگ ریتمیک موسیقی رقصیدند
[ترجمه ترگمان]با آهنگ موزون موسیقی می رقصیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Good breathing is slow, rhythmic and deep.
[ترجمه گوگل]تنفس خوب آهسته، ریتمیک و عمیق است
[ترجمه ترگمان]تنفسش آهسته و موزون و عمیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. These nerve centres generate rhythmic movements; or to be more specific, rhythmic stomach movements.
[ترجمه گوگل]این مراکز عصبی حرکات ریتمیک ایجاد می کنند یا به عبارت دقیق تر، حرکات موزون معده
[ترجمه ترگمان]این مراکز عصبی حرکات ریتمیک را ایجاد می کنند؛ یا حرکات موزون و موزون بیشتری ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Do the exercises with slow, rhythmic movements.
[ترجمه گوگل]تمرینات را با حرکات آهسته و موزون انجام دهید
[ترجمه ترگمان]حرکات را با حرکات موزون و موزون انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Other ocular signs include involuntary rhythmic movement of the eyeball.
[ترجمه گوگل]سایر علائم چشمی شامل حرکات ریتمیک غیرارادی کره چشم است
[ترجمه ترگمان]دیگر علایم چشمی شامل حرکت موزون غیر ارادی کره چشم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The drones interrupted their rhythmic flights over the fields and began to fly about erratically.
[ترجمه گوگل]پهپادها پروازهای ریتمیک خود را بر فراز مزارع قطع کردند و شروع به پرواز نامنظم کردند
[ترجمه ترگمان]هواپیماهای بدون سرنشین این پروازها را متوقف کردند و به شکلی غیر عادی به پرواز درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Does he respond to rhythmic movement?
[ترجمه گوگل]آیا او به حرکات موزون پاسخ می دهد؟
[ترجمه ترگمان]اون به حرکات موزون واکنش نشون میده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Intuition and artistic sensitivity combine to create a rhythmic movement of special character.
[ترجمه گوگل]شهود و حساسیت هنری ترکیب می شوند تا حرکتی موزون با شخصیت خاص ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]شهود و حساسیت هنری با هم ترکیب می شوند تا یک حرکت ریتمیک از شخصیت ویژه ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Her breathing became more rhythmic.
11. The rhythmic clapping convinced him they were dancing, probably teaching each other routines.
[ترجمه گوگل]کف زدن های موزون او را متقاعد کرد که در حال رقصیدن هستند و احتمالاً به همدیگر آموزش می دهند
[ترجمه ترگمان]کف زدن های موزون و موزون او او را متقاعد ساخت که دارند می رقصند، و شاید هم به کاره ای دیگری تعلیم می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Lush simplicity, spatial silence and rhythmic repetition create a musical atmosphere the mind can inhabit.
[ترجمه گوگل]سادگی سرسبز، سکوت فضایی و تکرار ریتمیک فضای موسیقیایی را ایجاد می کند که ذهن می تواند در آن زندگی کند
[ترجمه ترگمان]سادگی Lush، سکوت فضایی و تکرار ریتمیک فضای موسیقی را ایجاد می کنند که ذهن می تواند در آن زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Characteristically linear in design and dominated by rhythmic movement, it conjures a world beyond time.
[ترجمه گوگل]به طور مشخص در طراحی خطی و تحت سلطه حرکات موزون، دنیایی فراتر از زمان را تداعی می کند
[ترجمه ترگمان]Characteristically خطی در طراحی و تسلط بر حرکات موزون، دنیایی فراتر از زمان را در ذهن تداعی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The rhythmic design and pitch scheme are therefore extremely important.
[ترجمه گوگل]بنابراین طراحی ریتمیک و طرح گام بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]بنابراین طرح ریتمیک و طرح گام بسیار مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The note patternings are really very simple in rhythmic outline, very closely resembling those of early choral music.
[ترجمه گوگل]الگوهای نت از نظر طرح کلی ریتمیک واقعاً بسیار ساده هستند و بسیار شبیه به موسیقی کرال اولیه هستند
[ترجمه ترگمان]patternings note بسیار ساده و موزون هستند، و بسیار شبیه به صداهای موسیقی کرال پشت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید