revolution

/ˌrevəˈluːʃn̩//ˌrevəˈluːʃn̩/

معنی: گردش، اشوب، دور، دوران، چرخش، شورش، انقلاب، دوران کامل، حرکت انقلابی، دور موتور، واگشت
معانی دیگر: تغییر اساسی، دگرگونی بنیادین، تحول، فرگرد، نقطه ی عطف، (نجوم) گردش، زمان گردش، چرخش (به دور محور)، دور (rotation هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the internal, usu. forcible, overthrow of a political system or legitimate government.
مشابه: revolt

- The revolution brought a new government into power and caused vast changes in society as well.
[ترجمه گوگل] انقلاب دولت جدیدی را به قدرت رساند و تغییرات گسترده ای را در جامعه نیز ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] انقلاب یک دولت جدید را به قدرت رساند و موجب تغییرات گسترده ای در جامعه نیز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a massive upheaval in ideas or ways of doing something, or the widescale change or transformation that occurs because of it.
مترادف: cataclysm, upheaval

- The Industrial Revolution made mass production of goods possible.
[ترجمه گوگل] انقلاب صنعتی تولید انبوه کالا را ممکن کرد
[ترجمه ترگمان] انقلاب صنعتی باعث تولید انبوه محصولات ممکن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The development of the microchip caused a revolution in the computer industry.
[ترجمه گوگل] توسعه ریزتراشه باعث انقلابی در صنعت کامپیوتر شد
[ترجمه ترگمان] توسعه ریز تراشه باعث ایجاد یک انقلاب در صنعت کامپیوتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the action of turning or spinning on an axis; rotation.
مترادف: gyration, rotation, spinning, turning
مشابه: roll, turn, twist

- The merry-go-round made one more revolution before stopping.
[ترجمه گوگل] چرخ و فلک قبل از توقف یک انقلاب دیگر ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] پیش از آن که بایستد، یک انقلاب بیش از پیش رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: orbital motion around a given point.
مترادف: orbit, rotation
مشابه: circuit, turn

- The moon is in revolution around the Earth.
[ترجمه Hanieh] ماه دور زمین میچرخه
|
[ترجمه گوگل] ماه در حال چرخش به دور زمین است
[ترجمه ترگمان] ماه در حال انقلاب در اطراف زمین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: one cycle of such motion.
مترادف: orbit, rotation
مشابه: turn

- One year is the amount of time it takes for the Earth to make one revolution around the sun.
[ترجمه عرفان] یک سال مقدار زمانی که طول می کشه زمین یک دور به دور خورشید بچرخه
|
[ترجمه گوگل] یک سال مدت زمانی است که زمین طول می کشد تا یک دور به دور خورشید بچرخد
[ترجمه ترگمان] یک سال مقدار زمانی است که طول می کشد تا زمین در اطراف خورشید یک انقلاب ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. revolution per minute
(تعداد) چرخش در دقیقه

2. revolution raged throughout the country
در سرتاسر کشور انقلاب غوغا می کرد.

3. a revolution minus violence
انقلاب بی خشونت

4. the revolution had far-reaching consequences
انقلاب دارای پیامدهای دور رسی بود.

5. the revolution of the earth around the sun
گردش زمین به دور خورشید

6. a stealthy revolution that has changed every society in the world
انقلاب نهفته ای که همه ی جوامع جهان را دگرگون کرده است

7. curve of revolution
خم چرخی،منحنی دوار

8. europe's industrial revolution in the 17th century
انقلاب صنعتی اروپا در قرن هفدهم

9. the current revolution in communications
انقلاب فعلی در رسانگری

10. the industrial revolution freed workers from dull and repetitious work
انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته کننده و تکراری نجات داد.

11. the new revolution caused by computers
فرگرد جدیدی که کامپیوترها موجب آن شده اند

12. oppression led to revolution
ظلم و ستم منجر به انقلاب شد.

13. to start a revolution
انقلاب کردن

14. an epoch of social revolution
دوران انقلاب اجتماعی

15. the ideals toward which the revolution continually tended
آرمان هایی که انقلاب دایما به سوی آنها می رفت

16. his murder opened the floodgates of revolution
قتل او سیل بندهای انقلاب را گشود.

17. the perturbations of the period of revolution
اغتشاشات دوران انقلاب

18. the time was ripe for a revolution
زمان برای انقلاب آماده بود.

19. they canalized the youth's discontent into revolution
آنان نارضایتی جوانان را در جهت ایجاد انقلاب سوق دادند.

20. it was an ill moment for the revolution
برای انقلاب لحظه ی شومی بود.

21. one of the starters of the industrial revolution
یکی از پیشتازان انقلاب صنعتی

22. a period of dictatorship which only ended in revolution
دوران دیکتاتوری که در پایان به انقلاب منجر شد

23. an attempt to trace the history of this revolution
کوششی برای ردیابی تاریخ این انقلاب

24. bloody demonstrations which were the precursors of the revolution
تظاهرات خونینی که طلیعه ی انقلاب بود

25. the country was in the throes of another revolution
کشور در گیر و دار یک انقلاب دیگر بود.

26. we must strive to further the aims of the revolution
باید در پیشبرد هدف های انقلاب بکوشیم.

27. War and revolution have torn families apart.
[ترجمه گوگل]جنگ و انقلاب خانواده ها را از هم پاشیده است
[ترجمه ترگمان]جنگ و انقلاب، خانواده های را از هم جدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The period since the revolution has been one of political turmoil.
[ترجمه گوگل]دوران پس از انقلاب، دوران آشفتگی سیاسی بوده است
[ترجمه ترگمان]دوره پس از انقلاب یکی از آشفتگی های سیاسی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Thousands of people were killed in the bloody revolution that toppled the government.
[ترجمه گوگل]در انقلاب خونینی که حکومت را سرنگون کرد، هزاران نفر کشته شدند
[ترجمه ترگمان]هزاران نفر در انقلاب خونینی که دولت را سرنگون کرد کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The revolution caused a radical reformation of the society.
[ترجمه گوگل]انقلاب باعث اصلاحات اساسی در جامعه شد
[ترجمه ترگمان]انقلاب موجب اصلاح اساسی جامعه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گردش (اسم)
flow, progress, operation, movement, travel, period, airing, circulation, turn, excursion, twirl, paseo, revolution, promenade, race, wrest, canter, roll, trip, circuit, circumvolution, itineracy, itinerancy, stroll, saunter, gyration, hike, jaunt, meander, nutation

اشوب (اسم)
alarm, turbulence, disturbance, alarum, riot, tumult, unrest, revolution, commotion, sedition, fury, fuss, ruckus, turbulency, convulsion, hurly-burly, misrule

دور (اسم)
cycle, circle, revolution, race, wheel, orbit, circuit, meander

دوران (اسم)
era, circulation, revolution, race, season, rotation, vertigo

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

شورش (اسم)
uproar, riot, revolution, mutation, sedition, worry, rebellion, insurgency, insurgence, insurrection, revolt, uprising

انقلاب (اسم)
revolution, mutation, upheaval, solstice, revolt

دوران کامل (اسم)
revolution

حرکت انقلابی (اسم)
revolution

دور موتور (اسم)
revolution

واگشت (اسم)
revolution

تخصصی

[عمران و معماری] دوران
[برق و الکترونیک] حرکت انتقالی، انقلاب
[مهندسی گاز] دوران، چرخش
[نساجی] دوران - چرخش - شورش - انقلاب - حرکت انتقالی
[ریاضیات] دوار، دوران، گردش

انگلیسی به انگلیسی

• overthrow of the government; one spin, one full turn; circuit, course or procedure leading back to the starting point
a revolution is an attempt by a large group of people to change their country's political system, often by using force.
a revolution is also an important change in a particular area of human activity.

پیشنهاد کاربران

انقلاب، جنبش
تعداد چرخش در دقیقه
آشوب ، شورش ، انقلاب
انقلاب، انقلابی
مثال: The French Revolution changed the course of history.
انقلاب فرانسه دوران تاریخ را تغییر داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : revolve / revolutionize
✅️ اسم ( noun ) : revolution / revolutionary
✅️ صفت ( adjective ) : revolutionary
✅️ قید ( adverb ) : _
روزبازی . ( اِ مرکب ) بازی روز. کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار. ( آنندراج ) :
ز خاک ره آن طفل را برگرفت
فروماند زان روزبازی شگفت .
نظامی ( از آنندراج ) .
انقلاب
فرگشت
برای یادسپاری اسانتر، می توان از کلمات اشنای مرتبط بهره برد، با ان بازی کرد و به خیال پردازی پرداخت به طور مثال:
برای revolution ( رِوُلوشِن ) به معنای انقلاب:
رِ به معنای رهاشدن.
وُلو تداعی کننده ی ول و وِلُوْ شدن.
...
[مشاهده متن کامل]

شِن همان شن و سنگ.
قصه: رهاشدن، ول شدن و ریختن شن و سنگ در خیابان می تواند یادآور انقلاب باشد.
در ضمن:
برای republic ( رِپابلیک ) به معنای جمهوری:
رِ به معنای رهاشدن.
پاب تداعی کننده ی پاپ در انگلیسی که همان تغییر یافته "پاپا" یا " بابا " به معنی پدر روحانی است .
لیک فرضا یعنی لیکن.
داستان: رها شدن از پاپ ( مظهر استبداد ) ولیکن فایده ای آنچنانی هم ندارد که شاید بتواند ذهن را به کلمه ی جمهوری نزدیک کند. ( جمهوری ها ملکه ی فاضله ای نساختند )
برای islamic ( ایزلامیک یا ایسلامیک ) به معنای اسلامی:
ایزلام یا ایسلام که تابلو است به معنای اسلام.
استفاده از ( ایک ) شاید نیازی نباشد چیزی برای آن در نظر گرفته شود چون کلمه کاملا واضح است اما اگر خواسته باشیم می توان آن را ( درجه یک ) در نظر گرفت.
در ضمن برای ابتدا آمدن کلمه ی اسلامی در عبارت islamic republic of iran می توان گفت خارجی ها متوجه اهمیت اسلامی بودن این جمهوری شدند لذا آن را بر جمهوری آن مقدم داشتند که ایکاش ما هم به جای جمهوری اسلامی، اسلامی جمهوری را سر لوحه زندگی قرار می دادیم. گویا بازی با کلمات بسیار آسان تر و دلنشین تر از گفتن قواعدی چون آمدن صفت قبل از موصوف یا بعد از آن می باشد.

evolution=تکامل
evaluation=ارزیابی، سنجش
revolution=انقلاب
revelation=آشکارسازی
relevant=مربوط به موضوع
revolution ( نجوم )
واژه مصوب: گردش 3
تعریف: حرکت یک جِرم به دور جِرم دیگر، مانند سیارات به دور خورشید یا اقمار به دور سیارات|||متـ . حرکت انتقالی 2
بُنوَرتِش.
بُنوَرتاندن = انقلاب کردن.
Undergo a revolution :
دست به انقلاب زدن
انقلاب کردن
دستخوش انقلاب شدن
تغییر اساسی در نحوه ی تفکر و. . .

تحول
انقلاب
انقلاب ، جنبش ، تحول
چرخش
این واژه برگرفته از لاتین revolutos به معنای roll back برابر با revolve بریتیش است . از پیشوند re به معنای باز ، وا، بر، یا همان دوباره کاری را کردن volution یا volve بریتیش به معنای چرخیدن ، گردیدن. برآیند
...
[مشاهده متن کامل]
همه این ها : فارسی این واژه ( واگشت ) میشود. با عرض پوزش ترگمان ( ترجمه ) های دیگر مانند{ انقلاب } همگی خارجی هستند و برازنده ایران نیست که خارجی را به خارجی به نام فارسی برگردانیم . سپاس

مهندسی و ریاضیات : دوره تناوب
نهضت، جنبش
متحول کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس