revolting

/rɪˈvoʊltɪŋ//rɪˈvəʊltɪŋ/

در حال شورش، شورشی، بهم زننده، منقلب کننده، دل بهم زدن، تنفرور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: revoltingly (adv.)
(1) تعریف: extremely offensive; disgusting.
مترادف: abominable, disgusting, nauseating, obnoxious, offensive, repellent, repulsive, sickening
متضاد: mouthwatering
مشابه: abhorrent, execrable, horrible, loathsome, odious, putrid, rebarbative, repugnant

- The governor's actions constituted a revolting abuse of power.
[ترجمه گوگل] اقدامات فرماندار به معنای سوء استفاده از قدرت بود
[ترجمه ترگمان] اقدامات فرماندار یک سو استفاده از قدرت را تشکیل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The movie was so violent and revolting, I had to leave the theater.
[ترجمه گوگل] فیلم آنقدر خشن و طغیان‌کننده بود که مجبور شدم سالن را ترک کنم
[ترجمه ترگمان] فیلم آنقدر خشن و نفرت انگیز بود که من مجبور شدم از تئاتر بیرون بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your table manners are revolting.
[ترجمه گوگل] آداب سفره شما طغیان کننده است
[ترجمه ترگمان] رفتار table داره بهم میریزه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: defiant; rebellious.
مترادف: defiant, mutinous, rebellious, seditious
مشابه: disobedient, refractory, revolutionary

جمله های نمونه

1. the younger soldiers were revolting from such scenes of bloodshed
سربازان جوان تر از این قبیل صحنه های خونریزی سخت بیزار بودند.

2. I don't know how you can eat that revolting stuff!
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چگونه می توانید آن چیزهای سرکش را بخورید!
[ترجمه ترگمان]من نمی دانم تو چطور می توانی آن چیزهای نفرت انگیز را بخوری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Have a sniff of this medicine—it smells revolting,doesn't it?
[ترجمه گوگل]یک بو از این دارو بخورید - بوی ناخوشایندی می دهد، اینطور نیست؟
[ترجمه ترگمان]بوی این دارو را استشمام می کند - بوی مشمئز کننده می دهد، این طور نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a revolting green slime in between the bathroom tiles.
[ترجمه گوگل]بین کاشی های حمام، لجن سبز شورشی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]میان کاشی های حمام، یک لجن آلود و مشمئز کننده وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The food was revolting!
[ترجمه گوگل]غذا طغیان کرده بود!
[ترجمه ترگمان]غذا تهوع انگیز بود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Picking your nose is a revolting habit.
[ترجمه گوگل]برداشتن بینی یک عادت سرکش است
[ترجمه ترگمان]برداشتن بینی، عادت نفرت انگیزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prisoners are revolting against living conditions in the prisons by refusing to eat.
[ترجمه گوگل]زندانیان با امتناع از خوردن غذا علیه شرایط زندگی در زندان ها شورش می کنند
[ترجمه ترگمان]زندانیان با امتناع از خوردن، از شرایط زندگی در زندان ها سرباز می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whatever does she see in him - he's revolting!
[ترجمه گوگل]هر چه او در او می بیند - او طغیان می کند!
[ترجمه ترگمان]به هر حال او در وجود او چه می بیند - نفرت انگیز است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The annoying thing was that the revolting youth had put his finger on a significant point.
[ترجمه گوگل]نكته آزاردهنده اين بود كه جوان شورشي انگشت خود را روي نكته مهمي گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]موضوع آزار دهنده این بود که این جوانک نفرت انگیز انگشتش را روی یک نکته مهم قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I said to myself that the world is revolting and man is pitiful.
[ترجمه گوگل]با خود گفتم دنیا طغیان می کند و انسان رقت انگیز
[ترجمه ترگمان]به خودم گفتم که دنیا نفرت انگیز است و این مرد رقت انگیزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What a revolting smell!
[ترجمه گوگل]چه بوی طغیانگری!
[ترجمه ترگمان]چه بوی مشمئز کننده ای!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was revolting to see these half-starved creatures snuffling around behind the houses or along the river-bank in search of excrement.
[ترجمه گوگل]دیدن این موجودات نیمه گرسنه که به دنبال فضولات در پشت خانه ها یا در کناره رودخانه خفه می شدند، بسیار طغیان کننده بود
[ترجمه ترگمان]از دیدن این موجودات گرسنه که در پشت خانه ها یا در امتداد رودخانه یا در طول ساحل رودخانه در جستجوی مدفوع بودند نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then, as the revolting mess began to ooze out, Helen drew back and shut her eyes.
[ترجمه گوگل]سپس، همانطور که آشفتگی شورش شروع به تراوش کردن کرد، هلن عقب کشید و چشمانش را بست
[ترجمه ترگمان]بعد، همچنان که این آشفتگی نفرت انگیز شروع به بیرون رفتن کرد، هلن برگشت و چشمانش را بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The smell from the river was revolting.
[ترجمه گوگل]بوی رودخانه طغیانگر بود
[ترجمه ترگمان]بوی رودخانه نفرت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What a revolting colour!
[ترجمه گوگل]چه رنگ شورشی!
[ترجمه ترگمان]چه رنگ نفرت انگیزی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• rebellious, mutinous, challenging authority; nauseating, disgusting; repulsive
something that is revolting is horrible and disgusting.

پیشنهاد کاربران

When something is so disgusting or repulsive that it causes a strong feeling of disgust or revulsion in others.
چیزی که به قدری منزجر کننده یا نفرت انگیز است که باعث ایجاد احساس شدید تنفر یا چندش دیگران می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

چندش آور، حال به هم زن
مثال؛
The sight of that decaying food is revolting.
A person might say, “The thought of eating bugs is revolting. ”
Another might comment, “The smell of that garbage is revolting. ”

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : revolt
اسم ( noun ) : revolt
صفت ( adjective ) : revolting
قید ( adverb ) : revoltingly
adjective
[more revolting; most revolting] : extremely unpleasant or offensive
◀️a revolting [=disgusting] smell
◀️The bloody scenes in the movie were positively revolting.
◀️?? You mean people actually pay to watch your revolting ass
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ you are revolting. so revolting that its actually hot
منزجر کننده - تعوع آور - بوگندو - نکبت بار - حال به هم زن - چندش آور

شورشی
شورشگر
طغیانگر
حال بهم زن/زننده
I don't know how you can eat that revolting stuff!

disgusting
منزجر کننده، تهوع آور، چندش،
Excessively offensive, disgusting, upsetting or distasteful
Corruption, lying and injustice ate revolting.
Finding hair in the food is revolting
Also stepping on the poop

Adjective :
چِندِش آور
منزجر کننده
حال به هم زن
حال به هم زن ( برای بو )

بپرس