revel in

پیشنهاد کاربران

غرقِ شادی یا یک کار لذت بخش بودن، سر مستِ چیزی بودن
She's revelling in her newly found freedom.
He revelled in his role as team manager.
لذت بردن، کیف کردن
حَظ کردن از

بپرس