retort

/ˈriːˌtɔːrt//rɪˈtɔːt/

معنی: تلافی، جواب متقابل، جواب متقابل دادن
معانی دیگر: (مهجور) پس افکندن، بازافکندن، منعکس کردن، (با خشم یا طعنه وغیره و بدون معطلی و زیرکانه) پاسخ دادن، جواب (دندان شکن) دادن، پس گفتن، پیش جوابی کردن، (با خشم یا مزاح - زیرکانه و فوری) پاسخ، تشر، تلافی کردن، عمل به مثل کردن، شیان کردن، قرعی، برگرداندن، پس دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to say or write (something) as an angry, witty, or argumentative reply.
مترادف: counter, rebut, rejoin
مشابه: answer, contradict, counterclaim, reply, respond, wisecrack

- "I could say the same for you!" he retorted.
[ترجمه گوگل] "من می توانم همین را برای شما بگویم!" او پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] منم میتونم همینو بهت بگم او جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She retorted that the facts of the case proved otherwise.
[ترجمه گوگل] او پاسخ داد که حقایق پرونده خلاف آن را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان] او جواب داد که واقعیات این پرونده به طور دیگری اثبات شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give a sharp answer to.
مترادف: riposte
مشابه: dis, insult
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: retorts, retorting, retorted
(1) تعریف: to make a sharp answer.
مترادف: rejoin, riposte
مشابه: answer, rebut, reciprocate, reply, respond, retaliate

- He always retorts with insults.
[ترجمه گوگل] او همیشه با توهین پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان] او همیشه با فحش جواب می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to reply with an opposite argument.
مترادف: counter
مشابه: answer, contradict, counterclaim, rebut, rejoin, reply, respond
اسم ( noun )
مشتقات: retorter (n.)
• : تعریف: a sharp reply or counterargument.
مترادف: comeback, rejoinder, riposte
مشابه: rise

- She countered with a witty, though sarcastic, retort.
[ترجمه گوگل] او با پاسخی شوخ، هرچند کنایه آمیز، پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] جما با هر چند کنایه و کنایه پاسخ داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a laboratory vessel that has a long, downturned neck and is used to distill or decompose substances by heat.

(2) تعریف: a large vessel in which ore is heated to extract metal, or any similar large industrial heating vessel.

جمله های نمونه

1. retort coke
کک قرعی

2. to retort an accusation
اتهام متقابل وارد کردن

3. to retort an incivility
گستاخی را تلافی کردن

4. to retort heat
حرارت را پس افکندن

5. a slow retort
پاسخ پر تعویق

6. a telling retort
جواب دندان شکن

7. He opened his mouth to make a caustic retort.
[ترجمه گوگل]دهانش را باز کرد تا پاسخی سوزاننده بدهد
[ترجمه ترگمان]دهانش را باز کرد تا تلافی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He made a rude sign by way of retort.
[ترجمه گوگل]او یک علامت بی ادبانه به عنوان تلافی کرد
[ترجمه ترگمان]با لحن اعتراض آمیزی به او جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His sharp retort clearly made an impact.
[ترجمه گوگل]پاسخ تند او به وضوح تأثیرگذار بود
[ترجمه ترگمان]جواب تیز او کاملا مشخص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He bit back a sharp retort.
[ترجمه گوگل]او پاسخ تند را پس زد
[ترجمه ترگمان]او جواب تندی به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tamar bit back the retort which sprang to her lips.
[ترجمه گوگل]تامار پاسخی را که روی لبانش آمد، گاز گرفت
[ترجمه ترگمان]Tamar جواب را کمی پس گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Others retort that strong central power is a dangerous thing in Russia.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر پاسخ می دهند که قدرت مرکزی قوی در روسیه یک چیز خطرناک است
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر پاسخ می دهند که قدرت مرکزی قوی یک چیز خطرناک در روسیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Vapors pass over from a retort into a receiver.
[ترجمه گوگل]بخارات از یک قفل به یک گیرنده عبور می کنند
[ترجمه ترگمان]vapors از یک جواب به یک گیرنده تلفن رد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When she failed to retort he cocked an eyebrow at her, waiting for the sparring to continue.
[ترجمه گوگل]وقتی او نتوانست پاسخ دهد، او ابرویی را به سمت او خم کرد و منتظر ماند تا مبارزه ادامه یابد
[ترجمه ترگمان]وقتی شکست خورد، یکی از ابروهایش را بالا برد و منتظر ماند تا حریف ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A lame retort but the best Petey could do on short notice.
[ترجمه گوگل]پاسخی لنگ اما بهترین کاری که پیتی می‌توانست در مدت کوتاهی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]جواب lame ولی بهترین چیزی که \"پیتی\" میتونه بهش بگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I was very impressed with his clever retort.
[ترجمه گوگل]من از پاسخ هوشمندانه او بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم
[ترجمه ترگمان]با جواب های زیرکانه او خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

جواب متقابل (اسم)
retort

جواب متقابل دادن (فعل)
retort, rebut

تخصصی

[عمران و معماری] انبیق - دستگاه تقطیر

انگلیسی به انگلیسی

• sharp answer, incisive response, cutting reply; container used for distillation
make a sharp answer, give an incisive reply; retaliate, reciprocate, requite, return in kind; reply to an argument with a contrary claim
to retort means to reply angrily; used in written english. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...a sharp retort.

پیشنهاد کاربران

هزاره: با تندی جواب دادن - جواب تر و چسبان دادن به - با تغیّر گفتن - با عصبانیت گفتن - پرخاش کردن به
retort ( شیمی )
واژه مصوب: قرع
تعریف: ظرف شیشه ای کروی با گردن بلند و متمایل به سمت پایین که برای تقطیر از آن استفاده می کنند
( Retort ( verb
جواب متقابل دادن یا حاضر جوابی کردن
حاضر جوابی کردن
با عصبانیت جواب دادن
​to reply quickly to a comment, in an angry, offended or humorous way. Ox
لوله تقطیر، ظرف تقطیر

بپرس