retch

/ret͡ʃ//ret͡ʃ/

معنی: قی کردن، اوغ زدن
معانی دیگر: (هنگام استفراغ کردن) عق زدن، اوهزدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: retches, retching, retched
• : تعریف: to attempt to vomit.
مشابه: gag, heave

جمله های نمونه

1. The foul smell of his body made me retch.
[ترجمه گوگل]بوی بد بدنش حالم را بهم می‌داد
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن بدنش باعث شد retch کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The sight of blood makes him retch.
[ترجمه گوگل]دیدن خون او را به عقب می اندازد
[ترجمه ترگمان]دیدن خون او را بالا می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's trembling violently and she starts to retch, leaning against me for support as the heaving racks her.
[ترجمه گوگل]او به شدت می لرزد و شروع به تکان دادن می کند و برای حمایت به من تکیه می دهد در حالی که قفسه های بلند او را زیر و رو می کنند
[ترجمه ترگمان]او به شدت می لرزد و شروع به بالا رفتن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I bow over the toilet to retch but reverse away fast as last night's urine smells like cat shit this morning.
[ترجمه گوگل]روی توالت تعظیم می‌کنم تا بخوابم، اما به سرعت برمی‌گردم چون ادرار دیشب بوی گند گربه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]من بالای توالت خم می شوم تا بتوانم fast را که بوی شاش شب قبل می دهد را عوض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The smell made her retch.
[ترجمه اوس‌موسی] بو ( یِ مدنظر ) باعث شد تا او اوغ بزند
|
[ترجمه گوگل]بو او را به عقب انداخت
[ترجمه ترگمان]این بو her بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The smell made me retch.
[ترجمه گوگل]بویش باعث شد که حالم بد شود
[ترجمه ترگمان]این بو برای من retch کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wants to retch but he does not want to make a sound.
[ترجمه گوگل]او می‌خواهد بخواند اما نمی‌خواهد صدایی دربیاورد
[ترجمه ترگمان]اون میخواد retch کنه اما اون نمی خواد چیزی بگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To cause to choke, retch, or undergo a regurgitative spasm.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد خفگی، عقب افتادن، یا دچار اسپاسم برگشتی
[ترجمه ترگمان]که باعث خفگی، retch یا گرفتگی عروق بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The strange smell made me retch.
[ترجمه گوگل]بوی عجیبش حالم را به هم زد
[ترجمه ترگمان]بوی عجیبی باعث شد retch کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The smell from the creek was enough to make you retch.
[ترجمه گوگل]بوی نهر به اندازه ای بود که شما را وادار کند
[ترجمه ترگمان]The از نهر کافی بود که تو retch کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I fled back to the privacy of my own room to retch and vomit.
[ترجمه گوگل]من به خلوت اتاق خودم فرار کردم تا بغض کنم و استفراغ کنم
[ترجمه ترگمان]من به اتاق خلوت خودم رفتم تا بالا بیارم و بالا بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He gave a loud moan and with a sudden retch, vomited all over the floor.
[ترجمه گوگل]ناله بلندی کشید و با صدایی ناگهانی تمام زمین را استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان]بعد moan بالا آورد و بالا آورد و بالا آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But not as sick as Vicky, who every morning now staggered up to retch helplessly into the slop bucket.
[ترجمه گوگل]اما نه به اندازه ویکی که هر روز صبح تلوتلو می خورد تا بی اختیار به داخل سطل شیب دار بچرخد
[ترجمه ترگمان]اما به اندازه ویکی مریض نبود که هر روز صبح با درماندگی به سطل آشغال retch
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I followed one up the motorway just yesterday and it was all I could do to not retch.
[ترجمه گوگل]همین دیروز یکی از بزرگراه ها را دنبال کردم و این تنها کاری بود که می توانستم انجام دهم تا عقب نشینی نکنم
[ترجمه ترگمان]درست دیروز یکی از اتوبان را دنبال کردم و تنها کاری بود که می توانستم برای retch انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قی کردن (فعل)
regurgitate, eructate, spew, cat, vomit, retch, throw up

اوغ زدن (فعل)
retch

تخصصی

[بهداشت] آرو‎غ - آرغ

انگلیسی به انگلیسی

• try to vomit, make an unsuccessful effort to heave; vomit, heave
if you retch, your stomach moves and you make a noise as if you are vomiting.

پیشنهاد کاربران

اوق زدن - حالت استفراغ گرفتن
verb
🔴make the sound and movement of vomiting.
🔵"the sour taste in her mouth made her retch"
Similar words :
gag / heave / dry - heave / reach

...
[مشاهده متن کامل]

noun
🔴a movement or sound of vomiting.
🔵"with a sudden retch he vomited all over the floor"

to attempt to vomit
to try to vomit
make an unsuccessful effort to heave
بنظرم بیشتر " عُق زدن " هست. حتی اگه در عمل منجر به بالا آوردن نشه.
Noun هم هست
بالا آوردن ، throw up
literally means "throw up, " but it usually means to come very close to throwing up without actually vomiting
These cloying sentimental moments in the movie just wants me to retch

بپرس