فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: retches, retching, retched
• : تعریف: to attempt to vomit. • مشابه: gag, heave
جمله های نمونه
1. The foul smell of his body made me retch.
[ترجمه گوگل]بوی بد بدنش حالم را بهم میداد [ترجمه ترگمان]بوی متعفن بدنش باعث شد retch کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. The sight of blood makes him retch.
[ترجمه گوگل]دیدن خون او را به عقب می اندازد [ترجمه ترگمان]دیدن خون او را بالا می اورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She's trembling violently and she starts to retch, leaning against me for support as the heaving racks her.
[ترجمه گوگل]او به شدت می لرزد و شروع به تکان دادن می کند و برای حمایت به من تکیه می دهد در حالی که قفسه های بلند او را زیر و رو می کنند [ترجمه ترگمان]او به شدت می لرزد و شروع به بالا رفتن می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I bow over the toilet to retch but reverse away fast as last night's urine smells like cat shit this morning.
[ترجمه گوگل]روی توالت تعظیم میکنم تا بخوابم، اما به سرعت برمیگردم چون ادرار دیشب بوی گند گربه میدهد [ترجمه ترگمان]من بالای توالت خم می شوم تا بتوانم fast را که بوی شاش شب قبل می دهد را عوض کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The smell made her retch.
[ترجمه اوسموسی] بو ( یِ مدنظر ) باعث شد تا او اوغ بزند
|
[ترجمه گوگل]بو او را به عقب انداخت [ترجمه ترگمان]این بو her بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The smell made me retch.
[ترجمه گوگل]بویش باعث شد که حالم بد شود [ترجمه ترگمان]این بو برای من retch کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He wants to retch but he does not want to make a sound.
[ترجمه گوگل]او میخواهد بخواند اما نمیخواهد صدایی دربیاورد [ترجمه ترگمان]اون میخواد retch کنه اما اون نمی خواد چیزی بگه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. To cause to choke, retch, or undergo a regurgitative spasm.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد خفگی، عقب افتادن، یا دچار اسپاسم برگشتی [ترجمه ترگمان]که باعث خفگی، retch یا گرفتگی عروق بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The strange smell made me retch.
[ترجمه گوگل]بوی عجیبش حالم را به هم زد [ترجمه ترگمان]بوی عجیبی باعث شد retch کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The smell from the creek was enough to make you retch.
[ترجمه گوگل]بوی نهر به اندازه ای بود که شما را وادار کند [ترجمه ترگمان]The از نهر کافی بود که تو retch کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I fled back to the privacy of my own room to retch and vomit.
[ترجمه گوگل]من به خلوت اتاق خودم فرار کردم تا بغض کنم و استفراغ کنم [ترجمه ترگمان]من به اتاق خلوت خودم رفتم تا بالا بیارم و بالا بیارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He gave a loud moan and with a sudden retch, vomited all over the floor.
[ترجمه گوگل]ناله بلندی کشید و با صدایی ناگهانی تمام زمین را استفراغ کرد [ترجمه ترگمان]بعد moan بالا آورد و بالا آورد و بالا آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. But not as sick as Vicky, who every morning now staggered up to retch helplessly into the slop bucket.
[ترجمه گوگل]اما نه به اندازه ویکی که هر روز صبح تلوتلو می خورد تا بی اختیار به داخل سطل شیب دار بچرخد [ترجمه ترگمان]اما به اندازه ویکی مریض نبود که هر روز صبح با درماندگی به سطل آشغال retch [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I followed one up the motorway just yesterday and it was all I could do to not retch.
[ترجمه گوگل]همین دیروز یکی از بزرگراه ها را دنبال کردم و این تنها کاری بود که می توانستم انجام دهم تا عقب نشینی نکنم [ترجمه ترگمان]درست دیروز یکی از اتوبان را دنبال کردم و تنها کاری بود که می توانستم برای retch انجام دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
قی کردن (فعل)
regurgitate, eructate, spew, cat, vomit, retch, throw up
اوغ زدن (فعل)
retch
تخصصی
[بهداشت] آروغ - آرغ
انگلیسی به انگلیسی
• try to vomit, make an unsuccessful effort to heave; vomit, heave if you retch, your stomach moves and you make a noise as if you are vomiting.
پیشنهاد کاربران
اوق زدن - حالت استفراغ گرفتن verb 🔴make the sound and movement of vomiting. 🔵"the sour taste in her mouth made her retch" Similar words : gag / heave / dry - heave / reach ... [مشاهده متن کامل]
noun 🔴a movement or sound of vomiting. 🔵"with a sudden retch he vomited all over the floor"
to attempt to vomit to try to vomit make an unsuccessful effort to heave بنظرم بیشتر " عُق زدن " هست. حتی اگه در عمل منجر به بالا آوردن نشه.
Noun هم هست
بالا آوردن ، throw up literally means "throw up, " but it usually means to come very close to throwing up without actually vomiting These cloying sentimental moments in the movie just wants me to retch