retarded

/rəˈtɑːrdəd//rɪˈtɑːdɪd/

معنی: عقب افتاده
معانی دیگر: (فکری) عقب افتاده، کندهوش، پس هوش، عقب افتاده از لحاظ هوش و رشد بدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: (Outdated; no longer in scientific use) comparatively slow or deficient in intellectual growth.
متضاد: precocious

(2) تعریف: showing a rate of advancement that is slower than the norm.

- The child's retarded physical development was noted by the doctors.
[ترجمه نادر نبوی] رشد جسمی عقب افتاده این کودک، مورد توجه پزشکان قرار گرفت
|
[ترجمه گوگل] عقب ماندگی رشد جسمانی کودک توسط پزشکان مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] رشد فیزیکی این کودک توسط پزشکان مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the retarded child found it difficult to manipulate a pencil
برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

2. heavy snow retarded the progress of the tank column
برف سنگین پیشرفت ستون تانک ها را آهسته کرد.

3. The heavy rain retarded our progress.
[ترجمه سعید] بارش سنگین باران، پیشرفت ما را به تأخیر انداخت یا کند کرد.
|
[ترجمه گوگل]باران شدید پیشرفت ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه ترگمان]باران شدید باعث پیشرفت ما می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Shortage of labour power retarded our economic development.
[ترجمه گوگل]کمبود نیروی کار توسعه اقتصادی ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه ترگمان]کمبود نیروی کار باعث رشد اقتصادی ما شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her death was retarded by five years because of good treatment.
[ترجمه گوگل]مرگ او به دلیل درمان خوب پنج سال به تاخیر افتاد
[ترجمه ترگمان]مرگ او به دلیل رفتار خوب پنج سال عقب افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lucy is very retarded and can't read yet.
[ترجمه گوگل]لوسی بسیار عقب مانده است و هنوز نمی تواند بخواند
[ترجمه ترگمان]لوسی خیلی عقب مانده است و هنوز نمی تواند بخواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The programme offers intermediate care for the mentally retarded.
[ترجمه گوگل]این برنامه مراقبت های متوسط ​​​​را برای عقب مانده های ذهنی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این برنامه، توجه میانی را به عقب مانده ذهنی ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The lack of a rail link retarded the town's development.
[ترجمه گوگل]فقدان خط ریلی توسعه شهر را به تاخیر انداخت
[ترجمه ترگمان]عدم ارتباط ریلی موجب تاخیر در توسعه شهر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Many of the children are severely retarded.
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان عقب مانده شدید هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان به شدت عقب مانده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To even the most politically retarded this is a nonsense.
[ترجمه گوگل]حتی برای عقب مانده ترین افراد از نظر سیاسی این یک مزخرف است
[ترجمه ترگمان]حتی اگر از لحاظ سیاسی از لحاظ سیاسی عقب مانده هم باشد، این یک حماقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had a man who was retarded and who was also severely disabled physically.
[ترجمه گوگل]من مردی داشتم که عقب مانده بود و از نظر جسمی نیز به شدت ناتوان بود
[ترجمه ترگمان]مردی که عقب مانده بود و به طور فیزیکی از کار افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mine the art of the cripple, the retarded, the autistic, not the beautiful and whole.
[ترجمه گوگل]هنر معلولان، عقب مانده ها، اوتیستیک ها، نه زیبا و کامل، از آن من است
[ترجمه ترگمان]مال من، هنر فلج، عقب مونده ذهنی، توهمی و کامل نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They're treated as if they're mentally retarded, ending up as factory fodder.
[ترجمه گوگل]با آنها طوری رفتار می شود که انگار عقب مانده ذهنی هستند و در نهایت به علوفه کارخانه تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها طوری رفتار می کنند که انگار عقب مانده ذهنی هستند و به عنوان علوفه کارخانه ای به پایان می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The process has retarded the kind of interdisciplinary research required by complex environmental and population issues.
[ترجمه گوگل]این فرآیند، نوع تحقیقات بین رشته ای مورد نیاز مسائل پیچیده زیست محیطی و جمعیتی را به تاخیر انداخته است
[ترجمه ترگمان]این فرآیند، نوع پژوهش های میان رشته ای را که از مسایل پیچیده محیطی و جمعیت مورد نیاز است، عقب مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقب افتاده (صفت)
lagged, benighted, straggling, retarded, underdeveloped, straggled, distanced, late-blooming

تخصصی

[برق و الکترونیک] تاخیر یافته

انگلیسی به انگلیسی

• limited or delayed in intellectual and/or emotional development, characterized by mental retardation
retarded people are less advanced mentally than most people of their age.

پیشنهاد کاربران

Adj
:SYN
imbecile
less mentally developed than other people of the same age
کمتر توسعه یافته از لحاظ ذهنی در مقایسه با سایر افراد هم سن
عقل افتاده، عقب مانده جسمی یا ذهنی
wow, you almost look as retarded as you really are piggy
i wish i could blame the way i am on mental retardation 😫
کند ذهن
Mean useless یعنی بی استفاده

بپرس