retardation

/ritarˈdeɪʃn̩//ˌriːtɑːˈdeɪʃn̩/

معنی: تاخیر، کم هوشی، شتاب منفی، عدم رشد فکری
معانی دیگر: درنگ افکنی، تاخیر اندازی، عقب اندازی، کندسازی، آهسته سازی، کندی، شتاب کاهی، کاستن سرعت، (فکری) عقب افتادگی، کند هوشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: retardative (adj.), retardatory (adj.), retardment (n.)
(1) تعریف: slowness or deficiency in mental, physical, or emotional growth.

(2) تعریف: the act of slowing or delaying.
مشابه: lag

(3) تعریف: the condition of being slowed or impeded.

(4) تعریف: something that causes delay; impediment.

جمله های نمونه

1. Many factors can lead to growth retardation in unborn babies.
[ترجمه محمد جواد] عوامل زیادی می تواند باعث رشد عقب ماندگی در بچه های شهر نشین شود
|
[ترجمه گوگل]عوامل زیادی می توانند منجر به تاخیر در رشد در نوزادان متولد نشده شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از عوامل می توانند به عقب ماندگی رشد در کودکان متولد نشده منجر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Yet even people with severe mental retardation show a high level of curiosity in certain circumstances.
[ترجمه گوگل]با این حال، حتی افراد دارای عقب ماندگی ذهنی شدید در شرایط خاص سطح بالایی از کنجکاوی نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]با این حال، حتی افراد مبتلا به عقب ماندگی ذهنی شدید، سطح بالایی از کنجکاوی را در شرایط خاص نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. FIG. 2 Results of gel retardation assays using several of the mutant MetJ repressors.
[ترجمه گوگل]شکل 2 نتایج سنجش تأخیر ژل با استفاده از چندین سرکوب کننده جهش یافته MetJ
[ترجمه ترگمان]شکل ۲ نتایج سنجش رشد ژل با استفاده از چندین of MetJ repressors
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Those born with it can develop mental retardation, epilepsy and blindness - sometimes years later.
[ترجمه گوگل]کسانی که با آن متولد می شوند ممکن است به عقب ماندگی ذهنی، صرع و نابینایی مبتلا شوند - گاهی اوقات سال ها بعد
[ترجمه ترگمان]افرادی که با آن متولد می شوند می توانند عقب ماندگی ذهنی، صرع و blindness را - گاهی اوقات پس از آن، گسترش دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In some cases, there is also mental retardation and soft-tissue calcifications.
[ترجمه گوگل]در برخی موارد، عقب ماندگی ذهنی و کلسیفیکاسیون بافت نرم نیز وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد عقب ماندگی ذهنی و calcifications بافت نرم نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Preparation of nuclei and gel retardation assays.
[ترجمه گوگل]آماده سازی هسته و سنجش تأخیر ژل
[ترجمه ترگمان]آماده سازی هسته و کنترل عقب ماندگی ژل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Moreover, a prominent feature in the gel retardation experiments is the presence of a smear between the two well-defined bands.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، یک ویژگی برجسته در آزمایش‌های تاخیر ژل، وجود یک لکه بین دو باند کاملاً مشخص است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، یک ویژگی برجسته در آزمایش ها عقب ماندگی ژل، وجود لکه ای بین دو باند خوب تعریف شده می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Excessive drinking during pregnancy can cause mental retardation and physical problems with the child.
[ترجمه گوگل]نوشیدن زیاد الکل در دوران بارداری می تواند باعث عقب ماندگی ذهنی و مشکلات جسمی کودک شود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن بیش از حد در دوران بارداری می تواند موجب عقب ماندگی ذهنی و مشکلات جسمی با کودک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At speeds low compared with light, the temporal retardation is proportional to the square of your speed.
[ترجمه گوگل]در سرعت های پایین در مقایسه با نور، عقب ماندگی زمانی متناسب با مجذور سرعت شما است
[ترجمه ترگمان]در سرعت های پایین در مقایسه با نور، تاخیر زمانی متناسب با مربع سرعت شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The reversibility depended upon the permanence of severe retardation whereas infants are not defective and their human potential is a fact.
[ترجمه گوگل]برگشت پذیری به ماندگاری عقب ماندگی شدید بستگی دارد در حالی که نوزادان معیوب نیستند و پتانسیل انسانی آنها یک واقعیت است
[ترجمه ترگمان]The به تداوم عقب ماندگی شدید وابسته است در حالی که کودکان ناقص و پتانسیل انسانی آن ها یک واقعیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Various tests suggested gross retardation by the end of the first year.
[ترجمه گوگل]آزمایشات مختلف عقب ماندگی فاحش را تا پایان سال اول پیشنهاد کردند
[ترجمه ترگمان]تست های مختلفی تا پایان سال اول، عقب ماندگی ناخالص را پیشنهاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such lipid accumulation frequently leads to mental retardation or progressive loss of central nervous system functions.
[ترجمه گوگل]چنین تجمع چربی اغلب منجر به عقب ماندگی ذهنی یا از دست دادن پیشرونده عملکرد سیستم عصبی مرکزی می شود
[ترجمه ترگمان]چنین تجمع چربی اغلب منجر به عقب ماندگی ذهنی یا از دست رفتن تدریجی توابع سیستم عصبی مرکزی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Childhood Crohn's disease is often complicated by retardation of linear growth and pubertal development.
[ترجمه گوگل]بیماری کرون در دوران کودکی اغلب با تاخیر در رشد خطی و رشد بلوغ پیچیده می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری دوران کودکی اغلب با عقب ماندگی رشد خطی و توسعه pubertal پیچیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Autistic intelligence varies widely, from severe retardation to savant syndrome.
[ترجمه گوگل]هوش اوتیسم بسیار متفاوت است، از عقب ماندگی شدید تا سندرم ساوانت
[ترجمه ترگمان]هوش Autistic به طور گسترده ای از عقب ماندگی شدید به سندروم دان منتقل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Other features include birth weight, growth and growth retardation, mental retardation, small head, round face, low ears, eyes from too broad, muscle tight low-end, on epicanthus, palm, and so on.
[ترجمه گوگل]سایر ویژگی ها عبارتند از وزن هنگام تولد، عقب ماندگی رشد و رشد، عقب ماندگی ذهنی، سر کوچک، صورت گرد، گوش های کم، چشم های بیش از حد گشاد، ماهیچه های تنگ، اپیکانتوس، کف دست و غیره
[ترجمه ترگمان]ویژگی های دیگر شامل افزایش وزن، رشد و عقب ماندگی رشد، عقب ماندگی ذهنی، سر کوچک، گوش ها، گوش های کوچک، چشم ها از بیش از حد گسترده، ماهیچه تنگ و تنگ، روی epicanthus، کف دست و غیره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تاخیر (اسم)
suspension, stick, lag, cunctation, delay, reprieve, retardation, deferment, postponement, mora, tarriance

کم هوشی (اسم)
retardation

شتاب منفی (اسم)
retardation

عدم رشد فکری (اسم)
retardation

تخصصی

[عمران و معماری] شتاب منفی - کندی
[برق و الکترونیک] تاخیر
[نساجی] خزش ( ازدیاد طول تحت نیروی ثابت که تابعی از زمان باشد )
[ریاضیات] کندی، تأخیر

انگلیسی به انگلیسی

• limitedness or slowness of intellectual and/or emotional development; deceleration, act of slowing down; hindrance, impediment, something that causes a delay
retardation is the process of making something happen or develop more slowly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

عدم رشد فکری_ عقب افتادگی
mantal retardation : عقب افتادگی ذهنی
retardation ( موسیقی )
واژه مصوب: تأخیر 2
تعریف: نوعی تعلیق که به صورت متصل و بالارونده حل می شود
عقب افتادگی - عقب ماندگی - عدم رشد فکری
i wish i could blame the way i am on mental retardation

بپرس