retard

/rəˈtɑːrd//rɪˈtɑːd/

معنی: دیر کار، تاخیر کردن، بتعویق انداختن، کند ساختن
معانی دیگر: (رشد و پیشرفت و غیره) به تاخیر افتادن یا انداختن، عقب انداختن یا افتادن، کند کردن یا شدن، دچار عقب افتادگی ذهنی کردن، کندذهن کردن، کم هوش کردن، کند شدگی، تاخیر، عقب افتادگی، معوق کردن، عقب افتاده

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: retards, retarding, retarded
• : تعریف: to cause (growth, development, or the like) to be slow or incomplete; stunt.
مترادف: damp, delay, slow, stunt
متضاد: accelerate, further
مشابه: dampen, encumber, hinder, impair, impede, nip, obstruct, restrain, squelch

- Cold temperature retards the growth of bacteria.
[ترجمه گوگل] دمای سرد رشد باکتری ها را به تاخیر می اندازد
[ترجمه ترگمان] دمای سرد رشد باکتری ها را به تاخیر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be or become incomplete or slowed.
مترادف: delay, slow
متضاد: accelerate, advance
اسم ( noun )
مشتقات: retardingly (adv.)
• : تعریف: slowness or limitation in growth or progress; delay.

جمله های نمونه

1. A rise in interest rates would severely retard economic growth.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بهره رشد اقتصادی را به شدت کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ بهره به شدت رشد اقتصادی را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Continuing violence will retard negotiations over the country's future.
[ترجمه گوگل]ادامه خشونت مذاکرات بر سر آینده کشور را به تاخیر می اندازد
[ترجمه ترگمان]ادامه خشونت ها مذاکرات آینده کشور را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm not playing with him, he's a total retard.
[ترجمه گوگل]من با او بازی نمی کنم، او یک عقب مانده است
[ترجمه ترگمان]من با اون بازی نمی کنم، اون یک عقب افتاده کامله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even in small amounts, lead can retard development in children.
[ترجمه گوگل]حتی در مقادیر کم، سرب می تواند رشد را در کودکان به تاخیر بیندازد
[ترجمه ترگمان]حتی در مقادیر کم، سرب می تواند رشد در کودکان را به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Thus, a stable and comfortable environment may retard a person's creative thinking.
[ترجمه گوگل]بنابراین، یک محیط پایدار و راحت ممکن است تفکر خلاق یک فرد را به تاخیر بیندازد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یک محیط باثبات و راحت ممکن است تفکر خلاق فرد را به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lack of sunlight will retard the growth of most plants.
[ترجمه گوگل]کمبود نور خورشید باعث تاخیر در رشد بیشتر گیاهان می شود
[ترجمه ترگمان]عدم نور خورشید رشد بیشتر گیاهان را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The brain damage will retard the child's language development.
[ترجمه گوگل]آسیب مغزی رشد زبانی کودک را به تاخیر می اندازد
[ترجمه ترگمان]آسیب مغزی رشد زبان کودک را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pigments that retard to the corrosion in the substrate.
[ترجمه گوگل]رنگدانه هایی که خوردگی زیرلایه را به تاخیر می اندازند
[ترجمه ترگمان]Pigments که خوردگی را در زیر لایه به تعویق می اندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It made an approach to how to retard the speed of the furnace bottom' s build-up and to prolong the Ca-Si smelting period.
[ترجمه گوگل]روشی برای کاهش سرعت ساخت کف کوره و طولانی کردن دوره ذوب Ca-Si ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این روش روشی برای آن داشت که چگونه سرعت کوره آهنگری کوره را به تعویق بیندازد و دوره ذوب کا - Si را طولانی تر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And exogenous Spermine could retard drought-sensitive Variety senescence better than drought-resistant one under water stress.
[ترجمه گوگل]و اسپرمین اگزوژن می تواند پیری واریته حساس به خشکی را بهتر از نمونه مقاوم به خشکی تحت تنش آبی به تاخیر بیندازد
[ترجمه ترگمان]و spermine بیرونی ممکن است Variety خشکسالی حساس را به طور بهتر از خشکسالی مقاوم در برابر خشکسالی به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This fact shows that MTBE and ethanol retard the oxidation of alkanes.
[ترجمه گوگل]این واقعیت نشان می دهد که MTBE و اتانول اکسیداسیون آلکان ها را به تاخیر می اندازند
[ترجمه ترگمان]این واقعیت نشان می دهد که اتانول و اتانول، اکسیداسیون آلکان را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This type of packaged should help retard flavor deterioration.
[ترجمه گوگل]این نوع بسته بندی باید به کاهش بدتر شدن طعم کمک کند
[ترجمه ترگمان]این نوع از بسته بندی باید به جلوگیری از وخامت طعم کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Writing may retard the process of language change under certain conditions.
[ترجمه گوگل]نوشتن ممکن است روند تغییر زبان را تحت شرایط خاصی به تاخیر بیندازد
[ترجمه ترگمان]نوشتن ممکن است فرآیند تغییر زبان تحت شرایط خاص را به تعویق بیاندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Please sexist in eagerr resume dawn eagerr appliunusualion retard.
[ترجمه گوگل]لطفا در اشتیاق رزومه سپیده دم مشتاق appliunusualion عقب ماندگی جنسیت
[ترجمه ترگمان]\"خواهش می کنم تبعیض جنسیتی در آغاز resume\" eagerr عقب افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Numerous and extensive eddy cavities retard the turbulent mixing process.
[ترجمه گوگل]حفره های گردابی متعدد و گسترده فرآیند اختلاط آشفته را به تاخیر می اندازد
[ترجمه ترگمان]حفره های گردابی زیاد و گسترده فرآیند اختلاط آشفته را به تعویق می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیر کار (اسم)
retard, retarder

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

بتعویق انداختن (فعل)
postpone, defer, retard, prorogate, prorogue

کند ساختن (فعل)
retard

تخصصی

[برق و الکترونیک] تاخیر انداختن، کند کردن
[زمین شناسی] کندساز - یک ساختار نفوذپذیر حفاظتی ساحل که در پای دامنه و موازی با آن قرار می گیرد، به درون کانال یک رود نفوذ یافته و برای کاهش سرعت رود و القای رسوبگذاری یا تجمع طراحی می شود.

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) person with mental retardation (derogatory); (slang) stupid person, person who behaves foolishly (derogatory); delay, retardation, deceleration
decelerate, cause to slow down, delay, hinder
if something retards a process or development, it makes it happen more slowly.

پیشنهاد کاربران

کم توان یا ناتوان هوشی، دهنی یا عقلی در روانشناسی
تاخیر کردن، آهسته رهش، کند، جامانده به صورت عام
ناتوان یا کم توان هوشی و ذهنی در روانشناسی
و در کل به تاخیر افتادن، کند بودن، آهسته رهش
اسکل - عقب مونده - کودن - گول و خنگ
واماندگی
در لغات انگلیسی داروشناسی به معنای آهسته رهش
کند ذهن
کند کردن . به تعویق انداختن
عقب افتاده
1 - با تاخیر مواجه کردن
2 - واپسگرا، امل
به صورت عامیانه به فرد عقب مانده و اُملّ ، بلحاظ فرهنگی هم گفته میشه برای مثال: در یک برنامه تلویزیونی ، مجری در حال افشای اطلاعات راجع به افرادی هست که بدلیل عقاید کهنه و پوسیده سیاسیشون به وطنشون خیانت کردند و شما در کامنتی عنوان می کنید که:
...
[مشاهده متن کامل]

Thank you for exposing these retards
متشکرم ازتون بخاطر نشان دادن این افراد عقب افتاده ( یعنی از اینکه این عقب مونده های ذهنی رو به عموم مردم معرفی می کنید سپاسگذارم )

پس اندازی

بپرس