retain

/rəˈteɪn//rɪˈteɪn/

معنی: نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن، ابقا کردن، از دست ندادن
معانی دیگر: (با پیش پرداخت) وکیل دادگستری اجیر کردن، به یاد آوردن، به یاد داشتن، در خاطر حفظ کردن، اندوختن، (مثلا آب پشت سد را) انباشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: retains, retaining, retained
مشتقات: retainable (adj.), retainability (n.), retainment (n.)
(1) تعریف: to maintain possession or use of.
مترادف: hold, keep, maintain
متضاد: abandon, jettison, reject, surrender, yield
مشابه: bear, have, preserve, reserve, save, secure, store, withhold

- You should retain a copy of the document for your records.
[ترجمه گوگل] شما باید یک کپی از سند را برای سوابق خود نگه دارید
[ترجمه ترگمان] باید یک کپی از سند را برای بایگانی خود داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In the divorce, he retained the house, while his wife got the furniture and the car.
[ترجمه گوگل] در طلاق، او خانه را حفظ کرد، در حالی که همسرش اثاثیه و ماشین را گرفت
[ترجمه ترگمان] در طلاق، خانه را نگه داشت، در حالی که همسرش اثاثیه و اتومبیل را خریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Put storm windows on in the winter to help your house retain its heat.
[ترجمه احمد صولتی] ( محافظ طوفان ) پنجره را قرار بدهید تا در زمستان به نگهداری هوای گرم منزل کمک کند.
|
[ترجمه گوگل] در زمستان پنجره های طوفانی را بپوشانید تا به خانه شما کمک کند گرمای خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان] هوای طوفانی را در زمستان بگذار تا به خانه شما کمک کنند و گرما را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These exercises will help you retain your muscle tone.
[ترجمه گوگل] این تمرینات به شما کمک می کند تون عضلانی خود را حفظ کنید
[ترجمه ترگمان] این تمرینات به شما کمک خواهند کرد تا لحن ماهیچه ای خود را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have in mind; be able to recall.
مترادف: harbor, remember
متضاد: forget
مشابه: have, recall, recollect, store

- I can memorize easily, but I don't always retain the information for long.
[ترجمه قهرمانی] من میتوانم به راحتی حفظ کنم، اما همیشه اطلاعات را برای طولانی مدت نگه نمی دارم.
|
[ترجمه گوگل] من می توانم به راحتی حفظ کنم، اما همیشه اطلاعات را برای مدت طولانی حفظ نمی کنم
[ترجمه ترگمان] من به راحتی می توانم حفظش کنم، اما همیشه این اطلاعات را برای مدت زیادی نگه نمی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to hold back or keep in place or position.
مترادف: detain, hold
متضاد: abolish
مشابه: clasp, grasp, grip, keep

- They built a fence around their yard to retain their two dogs.
[ترجمه سالاری] آنها برای نگهداری از دو سگشان، یک حفاظ دور حیاط خود ساختند.
|
[ترجمه گوگل] آنها حصاری در اطراف حیاط خود ساختند تا دو سگ خود را نگه دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک حصار اطراف حیاط خود ساختند تا دو سگ خود را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- All measures are being taken to retain the disease.
[ترجمه گوگل] همه اقدامات برای حفظ این بیماری انجام می شود
[ترجمه ترگمان] همه اقدام های لازم برای حفظ این بیماری صورت می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to have in one's service, esp. upon first paying a fee.
مترادف: employ
مشابه: engage, hire, reserve

- This is a serious matter, and I suggest you retain a lawyer.
[ترجمه Amir jcat] این یک موضوع جدی است، من پیشنهاد میکنم که یک وکیل استخدام کنی
|
[ترجمه گوگل] این یک موضوع جدی است و من به شما پیشنهاد می کنم یک وکیل داشته باشید
[ترجمه ترگمان] این یک موضوع جدی است، و من پیشنهاد می کنم که شما یک حقوقدان را نگاه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to retain heat
حرارت را نگهداشتن

2. these flowers retain their freshness for a long time
این گل ها تازگی خود را مدت ها حفظ می کنند.

3. Despite her lack of funds, Mrs. Reilly retained a detective to follow her spouse.
[ترجمه گوگل]با وجود کمبود بودجه، خانم ریلی یک کارآگاه را برای تعقیب همسرش نگه داشت
[ترجمه ترگمان]با وجود کمبود بودجه، خانم رایلی بازرس را برای دنبال کردن همسرش به کار برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. China dishes have the unique quality of retaining heat longer than metal pans.
[ترجمه گوگل]ظروف چینی دارای کیفیت منحصر به فردی هستند که گرما را طولانی تر از تابه های فلزی حفظ می کنند
[ترجمه ترگمان]غذاهای چینی کیفیت منحصر به فرد نگه داری گرمایی را طولانی تر از pans فلزی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Like the majority of people, I can retain the tune but not the words of a song.
[ترجمه گوگل]مانند اکثر مردم، من می توانم لحن را حفظ کنم اما کلمات یک آهنگ را نه
[ترجمه ترگمان]مانند اکثر مردم، من می توانم آهنگ را حفظ کنم، اما نه کلمات یک ترانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sum ofbehavior is to retain a man's own dignity, without in -truing upon the liberty ofothers.
[ترجمه گوگل]مجموع رفتار حفظ حیثیت و حیثیت خود انسان است، بدون اینکه به آزادی دیگران صدق کند
[ترجمه ترگمان]این پول برای حفظ حیثیت شخصی است، بی آن که خود را به آزادی liberty برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sum of behaviour is to retain a man's own dignity, without intruding upon the liberty of others.
[ترجمه گوگل]مجموع رفتار حفظ حیثیت و حیثیت انسان است، بدون تجاوز به آزادی دیگران
[ترجمه ترگمان]مجموع رفتار این است که حیثیت شخص خود را حفظ کند، بی آنکه مزاحم آزادی دیگران شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why take dignity to retain a changed heart.
[ترجمه گوگل]چرا برای حفظ یک قلب تغییر یافته، عزت و حیثیت می گیریم
[ترجمه ترگمان]چرا باید وقار را حفظ کنیم تا قلب تغییر یافته را حفظ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You have the right to retain possession of the goods.
[ترجمه گوگل]شما حق دارید که مالکیت کالا را حفظ کنید
[ترجمه ترگمان]شما حق دارید که دارایی خود را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I retain a clear memory of those days.
[ترجمه گوگل]خاطره روشنی از آن روزها به یاد دارم
[ترجمه ترگمان] من یه خاطره واضح از اون روزا حفظ می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And you will not retain my chosen one go.
[ترجمه گوگل]و منتخب من را حفظ نخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]و شما نخواهید بود که من یک نفر را انتخاب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If you want to retain youthful vigor,you have to take regular exercise.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید نیروی جوانی خود را حفظ کنید، باید به طور منظم ورزش کنید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید نیروی جوانی خود را حفظ کنید، باید ورزش منظم داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sear the meat first to retain its juices.
[ترجمه گوگل]ابتدا گوشت را تفت دهید تا آب آن بماند
[ترجمه ترگمان]اول گوشت را دوباره نگه دارید تا شیره خود را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He struggled to retain control of the situation.
[ترجمه گوگل]او برای حفظ کنترل اوضاع تلاش کرد
[ترجمه ترگمان]او برای حفظ کنترل اوضاع دست و پا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The union needs to retain the allegiance of all its members for the strike to succeed.
[ترجمه گوگل]اتحادیه برای موفقیت اعتصاب باید وفاداری همه اعضای خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه باید وفاداری تمامی اعضای خود برای موفقیت را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A dyke was built to retain the floods.
[ترجمه گوگل]یک داک برای حفظ سیل ساخته شد
[ترجمه ترگمان]یک سد برای حفظ سیل ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She managed to retain the championship.
[ترجمه گوگل]او موفق شد عنوان قهرمانی را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]او توانست قهرمانی را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He is likely to retain the England captaincy.
[ترجمه گوگل]او احتمالا کاپیتانی انگلیس را حفظ خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او به احتمال زیاد کاپیتانی انگلستان را حفظ خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. It's increasingly difficult to recruit and retain good staff.
[ترجمه گوگل]جذب و حفظ کارکنان خوب به طور فزاینده ای دشوار است
[ترجمه ترگمان]استخدام و حفظ کارکنان خوب به طور فزاینده ای دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگاه داشتن (فعل)
stop, stay, tackle, hold, keep, guard, withhold, commemorate, refrain, retain, save, preserve

حفظ کردن (فعل)
keep, protect, maintain, secure, fence, retain, memorize, preserve

نگه داشتن (فعل)
hold, prop, maintain, sustain, restrain, retain, preserve, impound, imprison

ابقا کردن (فعل)
maintain, retain

از دست ندادن (فعل)
retain

تخصصی

[حقوق] وکیل گرفتن، نگاهداشتن، ابقا کردن، حفظ کردن
[ریاضیات] ثابت باقی ماندن، داشتن

انگلیسی به انگلیسی

• keep in possession; keep in practice, continue to use; hold, keep; employ, hire (usually by making an initial payment)
if you retain something, you keep it; a formal word.
if an object or substance retains heat or a liquid, it continues to contain it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مردود کردن
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To keep possession of something; to hold onto 🏷️
🔍 مترادف: Keep
✅ مثال: She decided to retain her old job while pursuing her new business venture
( معنی غیر رسمی ) نگه داشتن یا حفظ کردن یک ویژگی یا بعد شخصیتی و انسانی مثل حس شوخ طبعی، جدییت و غیر.
He still retained his sense of humor after all the setbacks
بعد از اون همه مشکلات، هنوز حس شوخ طبعیش رو داشت.
حفظ کردن
مثال: It's important to retain key information for the exam.
حفظ کردن اطلاعات کلیدی برای امتحان بسیار مهم است.
تمدید کردن
retain ( v ) ( rɪˈteɪn ) =to keep sth sb; to continue to have sth sb, e. g. to retain your independence. a soil that retains moisture. a retaining fee.
retain
حفظ کردن، نگه داشتن
ادامه دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : retain
✅️ اسم ( noun ) : retention / retentiveness
✅️ صفت ( adjective ) : retentive
✅️ قید ( adverb ) : retentively
در دست گرفتن_ به دست گرفتن_ نگاه داشتن
به خاطر سپردن
در اختیار داشتن
اجیر کردن ( مثلاً اجیر کردن یک کارگاه برای تعقیب کسی )
بایگانی کردن
⁦✔️⁩حفظ کردن - از دست ندادن
👉🏿 She succeeded in retaining her lead in the second half of the race
👉🏿 It's important to retain key information for the exam.
حفظ کردن اطلاعات کلیدی برای امتحان بسیار مهم است.
...
[مشاهده متن کامل]

⁦✔️⁩نگه داشتن - نگاه داشتن
👉🏿 Cop26
Third draft of Cop26 text retains key goal of limiting global heating to 1. 5C
. . . Latest version of text, which asks nations to return next year with stronger emissions targets, will now be scrutinised by delegates

بیعانه دادن
To continue to have something
To keep possession of
اِعمال کردن
حفظ کردن ، استخدام کردن
پس انداز کردن
رعایت کردن
maintain
preserve
[منابع انسانی] جذب
retaining fee = حق جذب
وصول پول
حفظ کردن، نگه داشتن، به یاد آوردن
Sustain
اندوخته
قبضه کردن، در دست گرفتن، حفظ کردن
( keep ( staff
جمع شدن ( در پزشکی، جمع شدن آب در بدن مثل ادم )
حقوق:مالک بودن
نگهداشت کارکنان ( منابع انسانی )
استخدام کردن
کسب کردن، پیشه کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس