resulting from
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
نتیجه شدن ، نتیجه گیری
به دلیل، به سبب، توسط ِ. . ، حاصل از، by. . . . ,
مثال:on that natural disaster, one person was damaged by flash floods resulting.
معنی:در آن حادثه ( مصیبت ) طبیعی، یک نفر توسط سیلی ناگهانی به علت ( توسط. به سبب ) باران آسیب دید
مثال:on that natural disaster, one person was damaged by flash floods resulting.
معنی:در آن حادثه ( مصیبت ) طبیعی، یک نفر توسط سیلی ناگهانی به علت ( توسط. به سبب ) باران آسیب دید
حاصل از، حاصلِ، منتج از، ناشی از، بر اثرِ، ثمره ی، پیامدِ، برگرفته از، در نتیجه ی، ماحصلِ، برآمده از، برخاسته از، مولودِ، محصولِ، به موجب، به علت، به سبب