1. undue restriction of children
محدودسازی نابجای کودکان
2. The 30 mph speed restriction applies in all built - up areas.
[ترجمه گوگل]محدودیت سرعت 30 مایل در ساعت در تمام مناطق مسکونی اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]محدودیت سرعت ۳۰ مایل بر ساعت در همه مناطق ساخته شده اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A diet to lose weight relies on calorie restriction in order to obtain results.
[ترجمه گوگل]یک رژیم غذایی برای کاهش وزن برای به دست آوردن نتیجه به محدودیت کالری بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]یک رژیم غذایی برای از دست دادن وزن وابسته به محدودیت کالری برای بدست آوردن نتایج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Their success is conditional, I suggest, on this restriction.
[ترجمه گوگل]موفقیت آنها مشروط به این محدودیت است
[ترجمه ترگمان]موفقیت آن ها مشروط است، من این محدودیت را پیشنهاد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The park is open to the public without restriction.
[ترجمه گوگل]این پارک بدون محدودیت به روی عموم باز است
[ترجمه ترگمان]این پارک بدون هیچ محدودیتی برای عموم باز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The regulations were seen as a restriction on personal freedom.
[ترجمه گوگل]مقررات به عنوان محدودیتی برای آزادی شخصی در نظر گرفته شد
[ترجمه ترگمان]مقررات به عنوان محدودیت آزادی فردی به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Citizens of the EU can travel without restriction within the EU.
[ترجمه گوگل]شهروندان اتحادیه اروپا می توانند بدون محدودیت در داخل اتحادیه اروپا سفر کنند
[ترجمه ترگمان]شهروندان اتحادیه اروپا می توانند بدون محدودیت در اتحادیه اروپا سفر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The potential restriction of physician income is a major sore point.
[ترجمه گوگل]محدودیت بالقوه درآمد پزشک یک نقطه دردناک اصلی است
[ترجمه ترگمان]محدودیت بالقوه درآمد پزشک، یک نقطه بحرانی مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This restriction is often imposed to avoid prolonged arguments between seller and buyer.
[ترجمه گوگل]این محدودیت اغلب برای جلوگیری از مشاجره های طولانی بین فروشنده و خریدار اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]این محدودیت اغلب برای اجتناب از بحث های طولانی بین فروشنده و خریدار تحمیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The only restriction is how often the person receiving the email checks his or her mailbox.
[ترجمه گوگل]تنها محدودیت این است که شخص دریافت کننده ایمیل هر چند وقت یکبار صندوق پستی خود را چک می کند
[ترجمه ترگمان]تنها محدودیت این است که چگونه شخصی که ایمیل را دریافت می کند صندوق پستی خود را چک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Reactive techniques like reorganization, retrenchment, and restriction are the natural enemies of organizational innovation.
[ترجمه گوگل]تکنیک های واکنشی مانند سازماندهی مجدد، تعدیل نیرو و محدودیت دشمنان طبیعی نوآوری سازمانی هستند
[ترجمه ترگمان]تکنیک های واکنشی مثل سازماندهی مجدد، retrenchment، و محدودیت، دشمنان طبیعی نوآوری سازمانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Charles, by contrast, had known nothing but restriction and discipline.
[ترجمه گوگل]در مقابل، چارلز چیزی جز محدودیت و انضباط نمی دانست
[ترجمه ترگمان]چارلز، در مقابل، چیزی جز محدودیت و انضباط نمی دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A more subtle form of restriction is to proceed by a philosophy akin to that of apartheid.
[ترجمه گوگل]شکل ظریفتری از محدودیت این است که با فلسفهای شبیه به آپارتاید پیش برویم
[ترجمه ترگمان]یک شکل زیرکانه تر این است که یک فلسفه شبیه به آپارتاید صورت بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The teens, agitated by their restriction, were randomly leaving their living quarters and vehemently hurling obscenities and spitting at staff.
[ترجمه گوگل]نوجوانان که از محدودیت هایشان برآشفته شده بودند، به طور تصادفی محل زندگی خود را ترک می کردند و به شدت فحاشی می کردند و به سمت کارکنان تف می انداختند
[ترجمه ترگمان]هجده ساله که با این restriction به هیجان آمده بودند، به طور تصادفی محل زندگی شان را ترک می کردند و به شدت خود را با شدت به طرف عصا تف می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید