restricted

/riˈstrɪktəd//rɪˈstrɪktɪd/

معنی: محصور، منحصر، در مضیقه
معانی دیگر: (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: restrictedly (adv.), restrictedness (n.)
(1) تعریف: limited or confined within a certain sphere.
متضاد: free, unlimited
مشابه: limited, private, qualified

- Luggage space is restricted in the aircraft.
[ترجمه گوگل] فضای چمدان در هواپیما محدود است
[ترجمه ترگمان] چمدان در هواپیما محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His restricted license allows him to drive during the daytime only.
[ترجمه گوگل] گواهینامه محدود او به او اجازه می دهد فقط در طول روز رانندگی کند
[ترجمه ترگمان] مجوز محدود او به او اجازه رانندگی در طول روز را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not available to certain groups, classes, or individuals.
متضاد: general, public
مشابه: private, secret

- Although wealthy, they were not allowed to join the restricted social club.
[ترجمه حبیب] با وجود ثروتمند بودن، اجازه پیوستن به باشگاه انحصاری را نداشتند
|
[ترجمه گوگل] اگرچه آنها ثروتمند بودند، اما اجازه نداشتند به باشگاه اجتماعی محدود بپیوندند
[ترجمه ترگمان] با اینکه ثروتمند بودند، اجازه نداشتند به باشگاه اجتماعی محدود شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reporters were arrested for entering a restricted area of the military base.
[ترجمه گوگل] خبرنگاران به دلیل ورود به منطقه ممنوعه پایگاه نظامی دستگیر شدند
[ترجمه ترگمان] خبرنگاران برای ورود به منطقه ممنوعه پایگاه نظامی دستگیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That information is restricted.
[ترجمه گوگل] این اطلاعات محدود شده است
[ترجمه ترگمان] این اطلاعات محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a restricted military area
منطقه ی ممنوعه ی نظامی

2. fog has restricted visibility
مه میدان دید را محدود کرده است.

3. hossein has restricted himself to one pack of cigarettes per day
حسین خود را محدود به یک بسته سیگار در روز کرده است.

4. the government had restricted the people's freedoms
دولت آزادی های مردم را محدود کرده بود.

5. the poll is restricted to four days
دوره ی رای گیری به چهار روز محدود شده است.

6. Membership of the club is restricted to adults.
[ترجمه گوگل]عضویت در باشگاه برای بزرگسالان محدود می شود
[ترجمه ترگمان]عضویت این باشگاه محدود به بزرگسالان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. New heavy industries were concentrated in narrowly restricted areas.
[ترجمه گوگل]صنایع سنگین جدید در مناطق محدودی متمرکز شده بودند
[ترجمه ترگمان]صنایع سنگین جدید در مناطق محدود محدود متمرکز شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The speed is restricted to 50 kilometers an hour here.
[ترجمه گوگل]سرعت در اینجا به 50 کیلومتر در ساعت محدود شده است
[ترجمه ترگمان]سرعت در اینجا به ۵۰ کیلومتر در ساعت محدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A restricted import quota was set for meat products.
[ترجمه گوگل]سهمیه واردات محدود برای فرآورده های گوشتی تعیین شد
[ترجمه ترگمان]سهمیه صادرات محدود برای محصولات گوشتی تعیین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Admission is restricted to members only.
[ترجمه گوگل]ورود فقط به اعضا محدود می شود
[ترجمه ترگمان]پذیرش اعضای جدید تنها محدود به اعضای آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The government has restricted freedom of movement into and out of the country.
[ترجمه گوگل]دولت آزادی رفت و آمد به داخل و خارج از کشور را محدود کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت آزادی حرکت به داخل و خارج از کشور را محدود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He restricted himself to five cigarettes a day.
[ترجمه گوگل]او خود را به پنج نخ سیگار در روز محدود کرد
[ترجمه ترگمان]روزی پنج سیگار را محدود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Speed is restricted to 30 mph in towns.
[ترجمه گوگل]سرعت در شهرها به 30 مایل در ساعت محدود شده است
[ترجمه ترگمان]سرعت به ۳۰ مایل بر ساعت در شهرها محدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The sale of alcohol is restricted to people over the age of 1
[ترجمه گوگل]فروش مشروبات الکلی به افراد بالای 1 سال محدود می شود
[ترجمه ترگمان]فروش الکل به افراد بالای ۱ سال محدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Entrance to universities and senior secondary schools was restricted.
[ترجمه گوگل]ورود به دانشگاه ها و دبیرستان ها محدود شد
[ترجمه ترگمان]ورودی به دانشگاه ها و دبیرستان ها محدود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The tournament is restricted to players under the age of 2
[ترجمه گوگل]این مسابقات به بازیکنان زیر 2 سال محدود می شود
[ترجمه ترگمان]این تورنمنت به بازیکنان زیر ۲ سال محدود می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محصور (صفت)
closed, pent, besieged, restricted, surrounded

منحصر (صفت)
limited, confined, restricted, exclusive, limitary

در مضیقه (صفت)
restricted, strait, underprivileged

تخصصی

[حسابداری] محدود شده
[ریاضیات] محدود شده

انگلیسی به انگلیسی

• limited, constrained, confined
something that is restricted is quite small or limited.
restricted documents can only be read by people who have special permission to do so.
a restricted place or area is one that is very dangerous or that the authorities wish to keep secret. only people with special permission are allowed to visit a restricted area.
see also restrict.

پیشنهاد کاربران

۱. محدود ۲. کنترل شده. تحت نظارت ۳. منحصر ۴. کم. ناچیز. جرئی ۵. محقر ۶. محرمانه. سری ۷. ( منطقه ) ممنوع. ممنوعه
مثال:
restricted resources
منابع محدود و ناچیز.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : restrict
اسم ( noun ) : restriction
صفت ( adjective ) : restrictive / restricted
قید ( adverb ) : restrictively
غیر مطمئن
1 محصور ، محدود ، ممنوعه
2 محاصره شده ، محدود شده ، محصور شده ، کنترل شده
محرمانه
محدود شده
Restricted:
محاصره شده
محصور شده
تقلیل پیدا کرده

مربوط به
ممنوع
تحت کنترل

بپرس