restrict

/riˈstrɪkt//rɪˈstrɪkt/

معنی: محدود کردن، منحصرکردن به
معانی دیگر: کرانبند کردن، مرزیدن، در تنگنا قرار دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: restricts, restricting, restricted
• : تعریف: to keep within limits; set bounds to; confine.
مترادف: bound, circumscribe, confine, delimit, limit
مشابه: condition, constrain, constrict, contain, control, cramp, curb, define, demarcate, determine, hem in, hold, immure, muzzle, narrow, pinch, qualify, restrain, tie, trammel

- The university restricts the number of students who may have cars on campus.
[ترجمه گوگل] دانشگاه تعداد دانشجویانی را که ممکن است در محوطه دانشگاه خودرو داشته باشند، محدود می کند
[ترجمه ترگمان] این دانشگاه تعداد دانشجویانی که ممکن است در محوطه دانشگاه خودرو داشته باشند را محدود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can we restrict our discussion to one topic this evening?
[ترجمه گوگل] آیا می توانیم امروز عصر بحث خود را به یک موضوع محدود کنیم؟
[ترجمه ترگمان] آیا می توانیم بحث خود را به یک موضوع در این عصر محدود کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The captain restricted him to his quarters.
[ترجمه گوگل] کاپیتان او را به اتاقش محدود کرد
[ترجمه ترگمان] ناخدا او را به مقر خود محدود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. We restrict the number of students per class to
[ترجمه گوگل]ما تعداد دانش آموزان در هر کلاس را محدود می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تعداد دانش آموزان در هر کلاس را محدود می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Attempts to restrict parking in the city centre have further aggravated the problem of traffic congestion.
[ترجمه گوگل]تلاش برای محدود کردن پارکینگ در مرکز شهر مشکل تراکم ترافیک را تشدید کرده است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای محدود کردن پارکینگ در مرکز شهر، مشکل تراکم ترافیک را تشدید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In a move to restrict imports, the government raised custom duties.
[ترجمه گوگل]دولت در اقدامی برای محدود کردن واردات، عوارض گمرکی را افزایش داد
[ترجمه ترگمان]در حرکتی برای محدود کردن واردات، دولت عوارض گمرکی را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If I'm driving, I restrict myself to one glass of wine.
[ترجمه مسعود] من اگر رانندگی کنم به یک لیوان شراب بسنده می کنم.
|
[ترجمه گوگل]اگر من رانندگی می کنم، خودم را به یک لیوان شراب محدود می کنم
[ترجمه ترگمان]اگر من رانندگی کنم، خودم را به یک لیوان شراب محدود می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These laws will restrict our ancient rights and liberties.
[ترجمه گوگل]این قوانین حقوق و آزادی های قدیمی ما را محدود خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]این قوانین حقوق و آزادی های باستانی ما را محدود خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Having small children tends to restrict your freedom.
[ترجمه گوگل]داشتن فرزندان کوچک آزادی شما را محدود می کند
[ترجمه ترگمان]داشتن کودکان کوچک باعث محدود کردن آزادی شما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Villagers say the fence would restrict public access to the hills.
[ترجمه گوگل]روستاییان می گویند حصار دسترسی عموم را به تپه ها محدود می کند
[ترجمه ترگمان]روستاییان می گویند که این حصار دسترسی عمومی به تپه ها را محدود خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You may need to restrict access to certain files .
[ترجمه گوگل]ممکن است لازم باشد دسترسی به فایل های خاصی را محدود کنید
[ترجمه ترگمان]ممکن است برای محدود کردن دسترسی به فایل های خاص نیاز به محدود کردن دسترسی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These clothes restrict your freedom of movement and stiffen up the whole body.
[ترجمه گوگل]این لباس ها آزادی حرکت شما را محدود می کنند و کل بدن را سفت می کنند
[ترجمه ترگمان]این لباس ها آزادی حرکت شما را محدود می کنند و کل بدن را سفت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hospital may restrict bookings to people living locally.
[ترجمه گوگل]بیمارستان ممکن است رزرو را به افرادی که در محل زندگی می کنند محدود کند
[ترجمه ترگمان]این بیمارستان ممکن است bookings را به افرادی که به صورت محلی زندگی می کنند محدود کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The very restrict regulations effectively prohibit the entry of soil or plants grown in soil into the country.
[ترجمه گوگل]مقررات بسیار محدود به طور موثری ورود خاک یا گیاهان رشد یافته در خاک را به کشور ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان]مقررات بسیار محدود، ورود خاک یا گیاهان کشت شده در خاک کشور را به طور موثر ممنوع می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They want to restrict the availability of abortion.
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند دسترسی به سقط جنین را محدود کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند دسترسی به سقط جنین را محدود کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why don't you restrict yourself to setting down the facts?
[ترجمه گوگل]چرا خودتان را به بیان حقایق محدود نمی کنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا خودت رو محدود نمی کنی تا حقایق رو حل کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He feels this new law will restrict his freedom.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند این قانون جدید آزادی او را محدود خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او احساس می کند که این قانون جدید آزادی او را محدود خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It has been necessary to restrict entry into the club.
[ترجمه گوگل]محدودیت ورود به باشگاه ضروری بوده است
[ترجمه ترگمان]برای محدود کردن ورود به کلوب ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

منحصرکردن به (فعل)
restrict

تخصصی

[برق و الکترونیک] محدود کردن
[مهندسی گاز] محدودکردن، منحصرکردن به
[حقوق] محدود کردن، منحصر کردن، ممنوع کردن، مقید کردن
[ریاضیات] تحدید، محدود شدن، منحصر کردن، محدود کردن، مقید کردن

انگلیسی به انگلیسی

• limit, regulate, constrict, curb
if you restrict something, you put a limit on it to stop it becoming too large.
to restrict people or animals means to limit their movements or actions.
if you restrict someone's activities to one thing, you ensure that they can only do or deal with that thing.
if something is restricted to a particular group, only that group can have it or do it.
see also restricted.

پیشنهاد کاربران

۱. محدود کردن ۲. منحصر کردن
مثال:
these obligations restrict the company's powers
این تعهدات قدرت شرکت را محدود می کند.
restrict: محدود کردن
restriction: محدودیت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : restrict
اسم ( noun ) : restriction
صفت ( adjective ) : restrictive / restricted
قید ( adverb ) : restrictively
تحت کنترل نگه داشتنن
درمضیقه قرار دادن
محدود کردن، ( مانع کاری یا کسی شدن با ایجاد محدودیت ) ( جلوگیری کردن به وسیله ایجاد محدودیت )
مرزبندی کردن، کسی را محدود به یک مرز کردن ( تبعید کردن )
در تگنا قرار دادن ( حبس کردن )
کنترل کردن
...
[مشاهده متن کامل]

کسی را محدود به یک گروه یا به یک کار یا مرز کردن ( مجبور کردن بوسیله محدود کردن طرف به یک چیز )

امتحان ، محدودکردن ، تنگنا قرار دادن ،
=limit
Limit=restrict=constrain=restrain
تبعید کردن
The cruel king restricted him to the forest
حبس کردن
محدود کردن
مانع شدن
در تنگنا قرار دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس