restraint

/rəˈstreɪnt//rɪˈstreɪnt/

معنی: جلو گیری، خود داری، نگهداری
معانی دیگر: خویشتنداری، کف نفس، هر وسیله ی بازداری: مانع، بند، قید، محدودیت، کرانبند، مهار، بازدار، لگام، افسار، محدودیت آزادی، بازداشت، بازداری، ممانعت، منع، مرزش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of restraining oneself or others.
مترادف: constraint, restriction
متضاد: abandon
مشابه: blockage, constriction, control, detainment, embargo, forbearance, government, hindrance, limitation, obstruction, regulation, repression, stoppage, suppression

- When excited, the dog was dangerous and required restraint.
[ترجمه حامد] هنگامی که سگ هیجان زده شد خطرناک بود و نیاز به نگهداری داشت.
|
[ترجمه گوگل] سگ وقتی هیجان زده بود خطرناک بود و نیاز به مهار داشت
[ترجمه ترگمان] هنگام هیجان زده شدن، سگ خطرناک بود و نیاز به خودداری داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an influence or object that holds back or controls.
مترادف: chain, check, curb, fetter, leash, manacle, rein, restriction
متضاد: spur
مشابه: bit, bond, bound, brake, bridle, constriction, control, cramp, damper, hold, limit, muzzle, obstacle, shackle, tie, trammel

(3) تعریف: a condition of being confined or deprived of liberty.
مترادف: confinement, imprisonment, incarceration, prison
متضاد: liberty
مشابه: bondage, captivity, chains, detainment, obstruction, restriction

(4) تعریف: the quality of being emotionally reserved; graceful constraint of one's feelings; freedom from exaggeration.
مترادف: reserve
مشابه: aplomb, composure, constraint, control, equanimity, formality, moderation, poise, possession, sang-froid, self-control, self-possession, temperance

جمله های نمونه

1. she showed great restraint and did not answer her curses
خویشتنداری زیاد از خود نشان داد و دشنام های او را پاسخ نداد.

2. to keep under restraint
زندان کردن،تحت قید و بند قرار دادن

3. the policy of wage restraint
سیاست خودداری از دادن یا خواستن دستمزد بیشتر

4. She talked to me without restraint.
[ترجمه گوگل]او بدون محدودیت با من صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او بدون خودداری از من حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You showed great restraint in not crying.
[ترجمه گوگل]تو در گریه نکردن خویشتنداری زیادی نشان دادی
[ترجمه ترگمان]تو خیلی خودداری کردی که گریه نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sometimes the care workers need to use physical restraint on the hospital patients.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات کارکنان مراقبت نیاز به اعمال محدودیت فیزیکی برای بیماران بیمارستان دارند
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات کارگران بخش مراقبت نیاز به استفاده از فشار فیزیکی بر روی بیماران بیمارستان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government followed a policy of restraint in public spending.
[ترجمه گوگل]دولت سیاست محدودسازی مخارج عمومی را دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]دولت سیاست محدودیت در هزینه های عمومی را دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The police were praised for their restraint in handling the demonstrators.
[ترجمه گوگل]پلیس به دلیل خویشتنداری در برخورد با تظاهرکنندگان مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]پلیس بخاطر خودداری از برخورد با تظاهر کنندگان مورد ستایش قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He showed/exercised considerable restraint in not suing for a divorce.
[ترجمه گوگل]او در عدم شکایت برای طلاق خویشتن داری قابل توجهی نشان داد/به کار گرفت
[ترجمه ترگمان]وی خودداری زیادی در رابطه با طلاق از خود نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Prices continued to rise without restraint.
[ترجمه گوگل]قیمت ها بدون محدودیت به افزایش خود ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]قیمت ها بدون خودداری افزایش یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think you showed admirable tact/restraint/self-control in your answer.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم در پاسخ خود درایت / خویشتن داری / خودکنترلی قابل تحسین از خود نشان دادید
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که شما در پاسخ خود مهارت قابل تحسین، خودداری و خودداری از خود نشان داده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He showed admirable restraint, and refused to be provoked.
[ترجمه گوگل]او خویشتنداری قابل تحسینی از خود نشان داد و از تحریک شدن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او خودداری خوبی نشان داد و از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Children must use an approved child restraint or adult seat belt.
[ترجمه گوگل]کودکان باید از صندلی کودک تایید شده یا کمربند ایمنی بزرگسالان استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان باید کمربند ایمنی و یا کمربند ایمنی را مورد تایید قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They said that they would fight without restraint for what they wanted.
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که برای آنچه می خواهند بدون هیچ محدودیتی می جنگند
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که بدون قید و شرط برای آنچه که می خواهند می جنگند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His affections were kept under continual restraint.
[ترجمه گوگل]محبت های او دائماً تحت قیود بود
[ترجمه ترگمان]احساساتش مدام تحت قید و بند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جلوگیری (اسم)
abatement, curb, prevention, snub, countercheck, suppression, restraint, interdict, obstruction, blockage, restriction, preservation, interdiction, debarment, forbiddance, interception, stoppage

خودداری (اسم)
self-command, self-control, continence, abstention, restraint, abstinence, equanimity, forbearance, composure, self-government, self-possession, mastery of oneself, self-repression, self-restraint

نگهداری (اسم)
restraint, conservation, retinue, tenure, maintenance, keeping, preservation, retention, upkeep, detainer, sustenance, guardianship, sustentation, sustention

تخصصی

[عمران و معماری] گیرداری - مقید - محدودیت - قید - وابستگی - درگیری - گیر - مانع - درگیر کننده - محدودیت ترافیک
[زمین شناسی] گیر داری، درگیری
[ریاضیات] بازدارنده، محدودیت، مهار، فاکتور ممانعت، اجبار، قید

انگلیسی به انگلیسی

• control of one's own emotions, constraint, reserve; person or thing that restrains
restraints are rules or conditions that limit or restrict someone or something.
restraint is calm, controlled, and unemotional behaviour.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم string
📌 این ریشه، معادل "tighten" و "confine" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "tighten" یا "confine" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 astringent: A substance that tightens or constricts tissues
🔘 constrain: To restrict or confine someone's actions
🔘 stringent: Rules that tightly confine behavior or actions
🔘 unrestrained: Not confined or limited in behavior
🔘 restraint: The act of tightening control over one's actions
🔘 constraint: A limitation or confinement of freedom
🔘 distress: A condition that tightens emotional or physical well - being
🔘 restrain: To confine or hold back from acting
🔘 strain: To tighten or stretch beyond normal limits
🔘 stress: The pressure that tightens or confines one's mental state
🔘 string: To tighten or attach items in a line
🔘 stringy: Describing something that is tight and fibrous

car seat for children under 14
✍ توضیح: The action of holding back or controlling oneself 🔒
🔍 مترادف: Moderation
✅ مثال: He showed great restraint by not reacting to the provocation
[مهندسی مکانیک] قِید؛ مکانیزم یا قطعه ای که حرکت ( درجات آزادی خطی یا دورانی ) قطعه ی دیگری را محدود کند
1. جلوگیری. منع. ممانعت 2. محدودیت. قید. قید و بند. مانع 3. خویشتن داری 4. ( قیمت. دستمزد و غیره ) تثبیت
محدود
در روانشناسی به معنای محدودیت هم هست.
Restraints of superego
قیّم؛ غش گیر
The security forces exercised ( = used ) great restraint by not responding to hostile attacks and threats.
همراه با فعل excercise میاد به معنی خویشتن داری کردن
Permission≠restraint
پرهیزکاری
The U. N. urged restraint on both sides.
سازمان ملل طرفین را به خویشتن داری دعوت کرد.
احتیاط
Lack of restraint = عدم احتیاط
حفاظت
غل و زنجیر

خویشتن داری
خود کنترلی ( Self - control )
خویش انضباطی self - discipline
خوددداری از امساک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس