restrained

/riˈstreɪnd//rɪˈstreɪnd/

خود دارانه، خویشتن دارانه، آرام، ملایم، لگام کرده، مهار شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: showing or marked by restraint; not yielding to excess or extremity.

- the artist's restrained use of color
[ترجمه گوگل] استفاده محدود هنرمند از رنگ
[ترجمه ترگمان] استفاده محدود هنرمند از رنگ ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the reaction of the police was restrained
واکنش پلیس ملایم بود.

2. he went mad and had to be restrained around the clock
دچار جنون گردید و لازم شد که بیست و چهار ساعته او را تحت قید و بند قرار بدهند.

3. i was close to shouting in protest, but i restrained myself
نزدیک بود که از روی اعتراض فریاد بزنم ولی خویشتنداری کردم.

4. The greater the man, the more restrained his anger.
[ترجمه گوگل]هر چه مرد بزرگتر باشد، خشم او بیشتر مهار می شود
[ترجمه ترگمان]مرد بزرگ تر، بیشتر خشم خود را مهار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With an effort, he restrained himself.
[ترجمه گوگل]با تلاش خود را مهار کرد
[ترجمه ترگمان]با تلاش فراوان خود را مهار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I barely restrained myself from hitting him.
[ترجمه گوگل]به سختی جلوی خودم را گرفتم که او را نزنم
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانستم خودم را از ضربه زدن به او خودداری کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her black suit was restrained and expensive.
[ترجمه گوگل]کت و شلوار مشکی او محدود و گران بود
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار سیاه او بسته و گران قیمت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was tempted to answer back, but I restrained myself.
[ترجمه گوگل]وسوسه شدم جواب بدهم اما جلوی خودم را گرفتم
[ترجمه ترگمان]وسوسه شدم جواب دهم، اما خودداری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The decor is tasteful and restrained.
[ترجمه گوگل]دکور با سلیقه و ممتنع است
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون (دکوراسیون)شیک و مهار نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I thought she was remarkably restrained in the circumstances.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم که او در این شرایط به طرز چشمگیری مهار شده است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که او واقعا در چنین شرایطی مهار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Growth in car ownership could be restrained by increasing taxes.
[ترجمه گوگل]رشد مالکیت خودرو را می توان با افزایش مالیات مهار کرد
[ترجمه ترگمان]رشد مالکیت خودرو می تواند با افزایش مالیات ها جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Renwick restrained a feeling of annoyance.
[ترجمه گوگل]رنویک احساس ناراحتی را مهار کرد
[ترجمه ترگمان]پس از چند لحظه احساس ناراحتی شدیدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had to be physically restrained.
[ترجمه گوگل]او باید از نظر جسمی مهار می شد
[ترجمه ترگمان]اون باید از نظر فیزیکی مهار شده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] گیردار - مقید - با قید - مهار شده - ثابت - وابسته

انگلیسی به انگلیسی

• curbed, hindered; under arrest, deprived of liberty; repressed, subdued
someone who is restrained is calm and unemotional.
if a speech or piece of writing is restrained, it argues its points less forcefully than people might have expected.
see also restrain.

پیشنهاد کاربران

۱. خوددار. خویشتن دار. خونسرد. متعادل ۲. آرام. ملایم
لباس ساده
Her black suit was restrained and expensive.
تودار
Hijacking attempted
Man tries to Open Door on flight and is restrained by passengers
مهار شده
محدودشده ، مقیدشده ، خویشتن دارانه ، خویشتندار ، سنجیده ، لگام کرده ، ملاحظه کار ، ملایم ، مهار شده
مقید
مُضَیَّق
محدود تر
کنترل شده
خویشتن دار
منع کردن. معنای حقوقی واژه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس