restive

/ˈrestɪv//ˈrestɪv/

معنی: بی قرار، سرکش، کله شق، چموش، رام نشو
معانی دیگر: (مثلا اسب) رموک، ناتو، بدلگام، نارام، ناآرام

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: restively (adv.), restiveness (n.)
(1) تعریف: unable to remain at rest; impatient or ill at ease, esp. under restraint.
مشابه: restless

- The prisoner was restive in his cell and began to pace back and forth.
[ترجمه گوگل] زندانی در سلول خود ناآرام بود و شروع به قدم زدن به جلو و عقب کرد
[ترجمه ترگمان] زندانی در سلول خود به خود مشغول بود و شروع به قدم زدن به عقب و جلو رفتن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: hard to handle or control.
مشابه: obstreperous

جمله های نمونه

1. The audience was becoming restive as they waited for the performance to begin.
[ترجمه گوگل]تماشاگران در حالی که منتظر شروع اجرا بودند، ناآرام می شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی منتظر بودند که نمایش شروع شود، تماشاچیان بی قرار شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Communist leaders struggled to rule over increasingly restive populations.
[ترجمه گوگل]رهبران کمونیست برای حکومت بر جمعیت های ناآرام فزاینده تلاش کردند
[ترجمه ترگمان]رهبران کمونیست در تلاش بودند تا بر جمعیت بیش از حد نا آرام حکومت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The crowd was growing increasingly restive.
[ترجمه گوگل]جمعیت به طور فزاینده ای ناآرام می شد
[ترجمه ترگمان]جمعیت رو به افزایش می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The audience grew restive.
[ترجمه گوگل]تماشاگران ناآرام شدند
[ترجمه ترگمان]حضار ناراحت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The men from Foss were restive.
[ترجمه گوگل]مردان اهل فوس ناآرام بودند
[ترجمه ترگمان]مردانی که اهل Foss بودند، بی قرار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Similar appeals to restive Protestant gunmen came Thursday from civic and church leaders and government officials.
[ترجمه گوگل]درخواست‌های مشابهی از سوی رهبران مدنی و کلیسا و مقامات دولتی به مردان مسلح پروتستان ناآرام انجام شد
[ترجمه ترگمان]درخواست مشابهی برای مردان مسلح پروتستان در روز پنج شنبه از رهبران مدنی و کلیسا و مقامات دولتی صادر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If his wife is restive, he sees welfare as a positive invitation from the state for her to dissolve the marriage.
[ترجمه گوگل]اگر همسرش ناآرام باشد، رفاه را دعوتی مثبت از سوی دولت برای فسخ ازدواج می داند
[ترجمه ترگمان]اگر همسر او نا آرام باشد، او رفاه را به عنوان یک دعوت مثبت از سوی دولت برای انحلال ازدواج می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The southern region was growing increasingly restive.
[ترجمه گوگل]منطقه جنوب به طور فزاینده ای ناآرام می شد
[ترجمه ترگمان]منطقه جنوبی به طور فزاینده ای ناآرام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her restive fingers toyed with the battered keys.
[ترجمه گوگل]انگشتان ناآرام او با کلیدهای ضربه خورده بازی می کرد
[ترجمه ترگمان]انگشتان بی قرار او با کلیدهای شکسته بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Other restive ethnic groups will now be quicker to resort to arms.
[ترجمه گوگل]دیگر گروه های قومی ناآرام اکنون سریعتر به اسلحه متوسل خواهند شد
[ترجمه ترگمان]دیگر گروه های سرکش قومی هم اکنون سریع تر به سلاح متوسل خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cool, restive Halls of the Passed echo with his prophetic voice of eternal wisdom.
[ترجمه گوگل]تالارهای خنک و ناآرام گذشتگان با صدای نبوی حکمت ابدی او طنین انداز می شوند
[ترجمه ترگمان]The cool، of the با صدای prophetic از عقل سلیم به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When the singer was late, the audience grew restive.
[ترجمه گوگل]وقتی خواننده دیر کرد، تماشاگران ناآرام شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی که خواننده دیر شد، حضار ناراحت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If Kosovo remains unresolved and restive, the EU will not admIt'serbia as a member.
[ترجمه گوگل]اگر کوزوو حل نشده و ناآرام بماند، اتحادیه اروپا صربستان را به عنوان یک عضو نمی پذیرد
[ترجمه ترگمان]اگر کوزوو حل نشده و نا آرام باقی بماند، اتحادیه اروپا admit را به عنوان یک عضو قبول نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is restive, confused, gently millenarian.
[ترجمه گوگل]این ناآرام، گیج، به آرامی هزاره است
[ترجمه ترگمان]رام و سردرگم و آرام و نرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The government has done nothing to ease restrictions and manufacturers are growing restive.
[ترجمه گوگل]دولت هیچ کاری برای کاهش محدودیت ها انجام نداده است و تولیدکنندگان ناامید شده اند
[ترجمه ترگمان]دولت هیچ کاری برای کاستن از محدودیت ها انجام نداده است و تولید کنندگان ناآرام هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قرار (صفت)
agog, disquiet, restless, fidgety, hectic, restive, variable, lubricious

سرکش (صفت)
wanton, randy, restive, stubborn, arrogant, rebellious, disobedient, indomitable, rebel, recalcitrant, turbulent, contumacious, froward, unyielding, insubordinate, refractory, indocile, malignant, hard-mouthed, irrepressible, inelastic, malcontent, rowdy

کله شق (صفت)
stomachy, obstinate, restive, stubborn, bull-headed, pertinacious, mulish, pigheaded, stiff-necked

چموش (صفت)
restive, cantankerous, outlaw, mulish, skittish, shifting, nappy, jibbing, rowdy

رام نشو (صفت)
restive

انگلیسی به انگلیسی

• nervous, uneasy, restless; stubborn, uncontrollable
if you are restive, you are impatient, bored, or dissatisfied; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Unable to remain still or silent; restless or impatient 😠
🔍 مترادف: Restless
✅ مثال: The restive crowd grew impatient as they waited for the concert to begin
مثال؛
The students were restive, eagerly waiting for the bell to ring.
A person might say, “I feel so restive today. I can’t sit still. ”
In a conversation about a difficult situation, someone might comment, “The restive crowd grew more and more agitated as the wait continued. ”
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rest
✅️ اسم ( noun ) : rest / restfulness / restiveness / restlessness
✅️ صفت ( adjective ) : rested / restful / restive / restless
✅️ قید ( adverb ) : restfully / restively / restlessly
The crowd grew restive as the comedian's opening jokes fell flat
جمعیت نارضایتیشون بالا رفته بود از کمدینی که جکهاش سطحشون پایین اومده بود ( داشت بی مزه می شد
ناراضی از شرایط
Restive children

بپرس