resting

/ˈrestɪŋ//ˈrestɪŋ/

معنی: خوابیده، ساکن، راکد، ایستا
معانی دیگر: در آرامش، آرمیده، در حال استراحت، آرام، در سکون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not in motion; pausing for rest.

جمله های نمونه

1. instead of resting on our laurels we must try to forge ahead
به جای تکیه بر افتخارات گذشته ی خود باید بکوشیم تا ترقی کنیم.

2. he is now resting in peace
او اکنون فوت کرده است.

3. the proud rulers that are now resting under this soil
حکمرانان مغروری که اکنون زیر این خاک غنوده اند

4. He leaned forward, his elbows resting on the table.
[ترجمه گوگل]به جلو خم شد و آرنج هایش را روی میز قرار داد
[ترجمه ترگمان]به جلو خم شد، آرنج هایش را روی میز تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was so comfortable resting in his arms.
[ترجمه گوگل]استراحت در آغوشش خیلی راحت بود
[ترجمه ترگمان]خیلی راحت بود که در بازوهایش استراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The area was an important resting place for many types of migrant birds.
[ترجمه گوگل]این منطقه محل استراحت بسیاری از پرندگان مهاجر بود
[ترجمه ترگمان]این منطقه محل استراحت مهمی برای بسیاری از انواع پرندگان مهاجر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has been resting since last Friday.
[ترجمه گوگل]او از جمعه گذشته در حال استراحت است
[ترجمه ترگمان]او از جمعه گذشته در حال استراحت بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She sat with her elbows on the table, resting her chin on her cupped hands.
[ترجمه گوگل]آرنج هایش را روی میز نشست و چانه اش را روی دست هایش گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]آرنج هایش را روی میز تکیه داده چانه اش را روی دست هایش تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His left hand was resting on the table.
[ترجمه گوگل]دست چپش روی میز تکیه داده بود
[ترجمه ترگمان]دست چپش روی میز استراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She sat behind the table, her chin resting in her hands.
[ترجمه میلاد جمیلی] او پشت میز نشست و چانه اش را به دست هایش تکیه داد.
|
[ترجمه گوگل]پشت میز نشست و چانه اش را در دستانش قرار داده بود
[ترجمه ترگمان]او پشت میز نشسته بود و چانه اش را در دست هایش تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He sat on the grass, his back resting against the tree.
[ترجمه گوگل]روی چمن ها نشست و پشتش را به درخت تکیه داد
[ترجمه ترگمان]روی علف ها نشسته بود و پشتش به درخت تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her head was resting comfortably against his chest.
[ترجمه گوگل]سرش به راحتی روی سینه اش تکیه داده بود
[ترجمه ترگمان]سرش را روی سینه اش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bicycle was resting against the wall.
[ترجمه گوگل]دوچرخه روی دیوار تکیه داده بود
[ترجمه ترگمان]دوچرخه به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We can't go any farther without resting.
[ترجمه گوگل]بدون استراحت نمی توانیم جلوتر برویم
[ترجمه ترگمان]ما بدون استراحت نمی توانیم جلوتر برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

راکد (صفت)
still, resting, dull, inert, static, immovable, stagnant

ایستا (صفت)
resting, static, stationary, stagnant

تخصصی

[بهداشت] آرمیدگی

انگلیسی به انگلیسی

• reposing, relaxing, sleeping; stationary, halted

پیشنهاد کاربران

آرامگاه ( قبر )
تکیه دادن، قرار دادن، آرام گرفتن، استراحت کردن، آرمیدن،
سکون ، راکد
resting ) Until you have a good start, romances will remain rockets
متوقف ( راکد مانده ) کساد
آسوده
ساکن

بپرس