restaurant

/ˈrestəˌrɑːnt//ˈrestrɒnt/

معنی: بار، میخانه، رستوران، کافه
معانی دیگر: رستوران، کافه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a place of business where meals are prepared and served to customers.
مشابه: cafe, diner, eatery, grill, inn, pub

- The food critic enjoyed the restaurant's food and its elegant atmosphere.
[ترجمه گوگل] منتقد غذا از غذای رستوران و فضای شیک آن لذت برد
[ترجمه ترگمان] منتقد غذا از غذای رستوران و جو ظریف آن لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. restaurant car
واگن رستوران

2. restaurant customers who skip on their bills
مشتریان رستوران که بدون پرداخت صورتحساب خود جیم می شوند

3. restaurant seats back-to-back
صندلی های پشت به هم در رستوران

4. a restaurant bill
صورتحساب رستوران

5. a restaurant noted for its fine service
رستورانی که به خاطر رسیدگی به مشتریان معروف شده است.

6. a restaurant that reeks of garlic
رستورانی که بوی سیر می دهد

7. a restaurant waiter's wages and perquisites
مزد و انعام های پیشخدمت رستوران

8. a restaurant with atmosphere
رستورانی دارای حالت بخصوص

9. the restaurant netted $100,000 a year
رستوران سالی صدهزار دلار درآمد خالص (خرج در رفته) داشت.

10. this restaurant is the haunt of expatriate iranians
این رستوران پاتوق ایرانیان دور از وطن است.

11. this restaurant specializes in chinese food
تخصص این رستوران در خوراک چینی است.

12. gourmet restaurant
رستوران غذاهای عالی (مورد پسند خوراک شناسان)

13. a cheap restaurant
رستوران ارزان (قیمت)

14. a fashionable restaurant
رستوران شیک

15. a kosher restaurant
رستوران کوشر

16. a mangy restaurant
یک رستوران کثیف

17. a smart-looking restaurant
یک رستوران شیک و پیک

18. an intimate restaurant
رستوران دنج

19. at the restaurant she snitched the salt shaker
در رستوران نمکدان را کش رفت.

20. the new restaurant is beautiful but its food is quiet ordinary
رستوران جدید قشنگ است ولی خوراک آن اصلا تعریفی ندارد.

21. take us to any restaurant that will suit
ما را به هر رستورانی که مناسب باشد ببر.

22. the fare in this restaurant
خوراک این رستوران

23. the food in that restaurant was something fierce
غذای آن رستوران گند بود.

24. the food in this restaurant is good but the service is bad
خوراک این رستوران خوب است ولی از مشتری خوب پذیرایی نمی کنند.

25. the propietor of the restaurant
صاحب رستوران

26. we lunched at a restaurant
ما در یک رستوران ناهار خوردیم.

27. his new enterprise is a restaurant on shemiran avenue
کسب و کار جدید او رستورانی در خیابان شمیران است.

28. the two brothers run the restaurant in tandem
آن دو برادر رستوران رابا هم اداره می کنند.

29. i tailed the spy to the restaurant
من جاسوس را محرمانه تا رستوران تعقیب کردم.

30. only swell people go to that restaurant
فقط مردم شیک پوش به آن رستوران می روند.

31. parviz waits tables at a small restaurant
پرویز در یک رستوران کوچک میزداری می کند.

32. to reserve a table at a restaurant
در یک رستوران میز رزرو (پیشگیر) کردن

33. we diced for dinner in the restaurant
سر شام در رستوران تاس انداختیم.

34. he has a half interest in this restaurant
او صاحب نصف این رستوران است (سهم او نصف این رستوران است).

35. he netted $100,000 a year from the restaurant
او سالی صدهزار دلار خرج در رفته از رستوران به دست می آورد.

36. the rowdy customer was kicked out of the restaurant
مشتری جنجال آفرین را از رستوران بیرون کردند.

37. individual portions of meat were carefully weighed in the restaurant kitchen
هریک از حصه های گوشت در آشپزخانه ی رستوران به دقت وزن می شد.

مترادف ها

بار (اسم)
charge, burden, bar, admittance, load, cargo, restaurant, alloy, audience, loading, barroom, fruit, brunt, fardel, freight, freightage, onus, ligature, encumbrance

میخانه (اسم)
alehouse, pub, tavern, cabaret, pothouse, restaurant, public house

رستوران (اسم)
tavern, restaurant, saloon, buffet, cafe, coffee shop, teashop, eating house

کافه (اسم)
restaurant, buffet, cafe

انگلیسی به انگلیسی

• business where customers can purchase and eat meals
a restaurant is a place where you can buy and eat a meal.

پیشنهاد کاربران

رستوران
مثال: They decided to eat at a Mexican restaurant.
آن ها تصمیم گرفتند در یک رستوران مکزیکی غذا بخورند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
restaurant ( n ) ( rɛstəˌrɑnt ) =a place where you can buy and eat a meal, e. g. an Italian restaurant. We had dinner in a restaurant.
restaurant
castle of grease ( n. )
( US black ) a restaurant, a caf�
رستوران شیک . سالن غذا خوری
restaurant ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: غذاخوری
تعریف: مکانی عمومی برای عرضۀ غذا و نوشابه و دیگر خدمات پذیرایی|||متـ . رستوران
اسم restaurant به معنای رستوران
معادل اسم restaurant در فارسی رستوران است. به مکانی که در آن بصورت آماده غذا سرو می شود و افراد برای صرف غذا به آنجا رفته و مبلغی را می پردازند. مثال:
. we had lunch in a restaurant near the station ( ما در یک رستوران نزدیک ایستگاه نهار خوردیم. )
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: سایت بیاموز

I think restaurant ‏in persian =رِستوران
I live in America
مکانی که در انجا غذا را سفارش و صرف می کنیم
.
.
مثال
the restaurants hir is gret

رستوران
غذا خوری {مکانی که غذا راسفارش و صرف میکنیم}

رستوران، سفره خانه
رستوران
رستوران
غذا خوری
سالن غذا خوری رستوران مجلل
رستوران شیک
تالار پذیرایی ، تالار غذاخوری ، غذاخوری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس